کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هدرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هدرة
لغتنامه دهخدا
هدرة. [ هََ دَ رَ ] (ع اِ) ج ِ هادر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
هدرة
لغتنامه دهخدا
هدرة. [ هَِ دَ رَ ](ع اِ) ج ِ هادر. (منتهی الارب ). رجوع به هادر شود.
-
هدرة
لغتنامه دهخدا
هدرة. [ هَُ دَ رَ ] (ع ص ) ساقط: رجل هدرة؛ مرد ساقط. (منتهی الارب ). بنوفلان «هدرة» [ هََ دَ رَ / هََ رَ / هَُ دَ رَ ]، یعنی بنی فلان از اعتبار افتاده اند و چیزی نیستند. (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
حدرة
لغتنامه دهخدا
حدرة. [ ح َ دُرْ رَ ] (اِخ ) حدرو. نام رودی که از میان غرناطه جاری است .
-
حدرة
لغتنامه دهخدا
حدرة. [ ح َ رَ ] (ع اِ) ریشی که درون پلک چشم برآید. || (ص ) در صفت چشم ، چشمی کلان یا پرگوشت و صلب و یا تیزنظر. (منتهی الارب ).
-
حدرة
لغتنامه دهخدا
حدرة. [ ح ُ رَ ] (ع اِ) کثرت و اجتماع . || گله ٔ شتران تا سی عدد. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
حداره
لغتنامه دهخدا
حداره . [ ح َ رَ ] (اِخ ) نام نهری است در اندلس که از شهر غرناطه میگذرد و اندلسیان آنرا هَدَرَّه خوانند. (معجم البلدان ) (قاموس الاعلام ترکی ).
-
هادر
لغتنامه دهخدا
هادر. [ دِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از هَدْر. رجوع به هدر شود. (از اقرب الموارد). || شتر بابانگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مرد بی اعتبار. (منتهی الارب ). || ساقط. افتاده . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || شیری که زبرین آن سطبر و چغر...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمدحسین بن محمدرضابن علاءالدین محمد مازندرانی مشهور به خاجوئی . مؤلف روضات گوید: وجه نسبت اخیر چنانکه ما در مصنفات مشهوره ٔ وی دیده ایم ، توطن اوست در محله ٔ خواجو که از محلات اصفهان است . وی عالم بارع و حکیم جامع و ناقد...