کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هدبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هدبه
/had[a]be/
معنی
حشرهای خاکستریرنگ با پاهای بسیارریز که در جاهای نمناک پیدا میشود؛ پُرپا؛ خرخاکی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هدبه
لغتنامه دهخدا
هدبه . [ هََ ب َ] (اِ) جانوری است پر دست و پا و آن را عوام خر خداگویند خوردن آن با شراب یرقان را نافع است . (برهان ). در اصفهان خر خدا و پرپا نامند. حیوانی است بقدر باقلی ، خاکستری رنگ ، زیر شکم او سفید و پاهایش بقدر سوزنی و کثیرالعدد... (تحفه ٔ حکیم...
-
هدبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) had[a]be حشرهای خاکستریرنگ با پاهای بسیارریز که در جاهای نمناک پیدا میشود؛ پُرپا؛ خرخاکی.
-
واژههای مشابه
-
هدبة
لغتنامه دهخدا
هدبة. [ هََ دَ ب َ ] (ع اِ) یکی از هدب . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
هدبة
لغتنامه دهخدا
هدبة. [ هَُ ب َ ] (اِخ ) ابن خالد محدثی است معروف به هداب . (منتهی الارب ). رجوع به هداب شود.
-
هدبة
لغتنامه دهخدا
هدبة. [ هَُ ب َ ] (اِخ ) ابن خشرم بن کوز از بنی عامربن ثعلبه بود از قضاعة. شاعری فصیح ، مرتجل ، راوی و از مردم بادیه ٔ حجاز بود. مردی از بنی رقاش را به نام زیادةبن یزید بکشت واز بیم آنکه سعدبن عاص والی مدینه او را دستگیر کنداز مدینه بگریخت . زیادبن س...
-
هدبة
لغتنامه دهخدا
هدبة. [ هَُ ب َ ] (اِخ ) العذری . شاعری است که در عقدالفرید اشعار بسیار از وی نقل شده است . رجوع به عقدالفرید ج 1، ص 79 و ج 2، ص 322 و ج 3، ص 48 و ج 6، ص 248 شود.
-
هدبة
لغتنامه دهخدا
هدبة. [ هَُ ب َ ] (ع اِ) یکی از هُدب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یک مژه ٔ چشم . (آنندراج ).
-
هدبة
لغتنامه دهخدا
هدبة. [ هَُ دَ ب َ ] (ع اِ) مرغی است . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
حدبه
فرهنگ فارسی معین
(حَ یا حُ دَ بَ) [ ع . حدبة ] (اِمص .) 1 - گوژپشتی . 2 - برآمدگی (در زمین و مانند آن ).
-
حدبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حدبَة] [قدیمی] hadabe ۱. گوژ؛ برآمدگی؛ برجستگی در پشت.۲. برآمدگی در زمین.۳. کار دشوار.
-
جستوجو در متن
-
پرپا
لغتنامه دهخدا
پرپا. [ پ ُ ] (اِ مرکب ) هَدبه . خرخدا. خرخاکی . پرپایه . حمارالبیت .
-
عیر قبان
لغتنامه دهخدا
عیر قبان . [ ع َ رِ ق َب ْ با ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حمار قبان . حمارالبیت . حمارالارض . هدبة. خرخدا. خرک خدا. خرخاکی . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به خرخاکی و حمارقبان شود.