کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هدایت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هدایت
/hedāyat/
معنی
راهنمایی کردن؛ راه راست نمودن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ارشاد، دلالت، راهنمونی، راهنمایی، هدی ≠ اضلال
برابر فارسی
راهبرد، رهنمود، راهنمای
فعل
بن گذشته: هدایت کرد
بن حال: هدایت کن
دیکشنری
conduction, direction, guidance, tutelage
-
جستوجوی دقیق
-
con, conning
هدایت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] هدایت و فرماندهی شناور از طریق صدور دستورهای لازم به سکانی متـ . هدایت شناور
-
هدایت
واژگان مترادف و متضاد
ارشاد، دلالت، راهنمونی، راهنمایی، هدی ≠ اضلال
-
هدایت
فرهنگ واژههای سره
راهبرد، رهنمود، راهنمای
-
هدایت
لغتنامه دهخدا
هدایت . [ هَِ ی َ ] (اِخ ) (میرزا...) خلف میرزا شاه تقی نصرآبادی نویسد: جوان قابل بآرامی است در اوانی که به اصفهان بود به نوعی سلوک میکرد که دشمن و دوست زبان تحسین می گشودند و او را بیکدیگر مینمودند. در وقتی که والد او شیخ الاسلام مشهد مقدس بود وی نی...
-
هدایت
لغتنامه دهخدا
هدایت . [ هَِ ی َ ] (اِخ ) صادق . رجوع به صادق هدایت شود.
-
هدایت
لغتنامه دهخدا
هدایت . [ هَِ ی َ ] (اِخ ) مهدیقلی ... از خاندان معروف هدایت و از بستگان رضا قلیخان است . وی از مطلعان تاریخ و فرهنگ ایران بود و در سیاست بمناصب عالی رسید آثار بسیاری از خود بجا گذاشته و آنچه بطبع رسیده عبارت است از:1- فوائدالترجمان در تعلیم زبان فرا...
-
هدایت
لغتنامه دهخدا
هدایت . [ هَِ ی َ ](اِخ ) طبرستانی . رجوع به هدایت (رضا قلیخان ) شود.
-
هدایت
لغتنامه دهخدا
هدایت . [ هَِ ی َ ](اِخ ) مخبرالسلطنه . رجوع به هدایت (مهدیقلی ) شود.
-
هدایت
لغتنامه دهخدا
هدایت . [ هَِ ی َ ](ع اِمص ) هدایة. رهبری . راهنمایی . ارشاد. رهنمونی . (یادداشت به خط مؤلف ). نمایش راه راست و راهنمایی ودلالت و نجات از گمراهی . (ناظم الاطباء) : بنده آنچه داند از هدایت و معونت به کار دارد تا کار بر نظام رود. (تاریخ بیهقی ).قومی ک...
-
هدایت
لغتنامه دهخدا
هدایت . [ هَِ ی َ] (اِخ ) رضاقلی خان طبرستانی ملقب به لله باشی در تهران متولد شد و در شیراز به تحصیل دانش پرداخت . در موقع سفر فتحعلیشاه به اصفهان مورد توجه شاه قرار گرفت و به لقب امیرالشعرائی مفتخر گردید. چون فتحعلیشاه درگذشت به دربار محمدشاه و سپس ...
-
هدایت
فرهنگ فارسی معین
(هِ یَ) [ ع . هدایة ] (اِمص .) راهنمایی ، راه راست نمودن .
-
هدایت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: هدایة] hedāyat راهنمایی کردن؛ راه راست نمودن.
-
هدایت
دیکشنری فارسی به عربی
اتجاه , توجيه
-
واژههای مشابه
-
conning position, conning station, conn
محل هدایت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] محلی در پل فرماندهی که ابزارآلات واپایی شناور در آنجا قرار دارد و شناور از آنجا هدایت میشود متـ . محل هدایت شناور