کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هجی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هجی کردن
معنی
(هِ جّ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) ؛~ کلمه حروف و حرکات و اعراب آن را جدا کردن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
spell, spelling
-
جستوجوی دقیق
-
هجی کردن
لغتنامه دهخدا
هجی کردن . [ هَِ جی / هَِ ج ْ جی ک َ دَ ] (مص مرکب )هجی کردن کلمه ای را، یعنی حروف و حرکات و اعراب آن را جدا کردن مثلاً به جای «حسن » بگوییم : «ح زبر ح َ، س زبر س َ، ن ساکن حسن ». (یادداشت به خط مؤلف ). حروف مقطعه ٔ کلمه را با اعراب بیان کردن . (ناظ...
-
هجی کردن
فرهنگ فارسی معین
(هِ جّ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) ؛~ کلمه حروف و حرکات و اعراب آن را جدا کردن .
-
هجی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
نوبة
-
واژههای مشابه
-
fingerspelling
هجی انگشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شنواییشناسی] نوعی ارتباط دستی که در آن واژهها حرفبهحرف با استفاده از شکلهای دستی معیار هجی میشوند متـ . گفتار انگشتی dactyl speech, dactylology
-
جستوجو در متن
-
تهجی
واژگان مترادف و متضاد
هجی کردن، تفکیکحروف الفبا، جداسازی حروف الفبا
-
تهجّی
فرهنگ فارسی معین
(تَ هَ جّ) [ ع . ] (مص م .) هجی کردن حروف .
-
تهجی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahajji ۱. حروف کلمه را از هم جدا کردن و به اسم خواندن با حرکت و صدای آن؛ هجی کردن.۲. [قدیمی] نکوهش کردن؛ هجو کردن.
-
spells
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جادوها، طلسم، افسون، دوره، جادو، حمله، جذابیت، هجی کردن، املاء کردن، درست نوشتن، پی بردن به، طلسم کردن، دل کسی را بردن
-
هجا
فرهنگ فارسی معین
(هِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) هجی و تقطیع کردن حروف . 2 - (اِ.) سیلاب ، مقطع .
-
تهجو
لغتنامه دهخدا
تهجؤ. [ ت َ هََ ج ْ ج ُءْ ] (ع مص ) هجا کردن حروف را، مثل تهجی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هجا کردن حروف و هجی نمودن . (ناظم الاطباء).
-
نوبة
دیکشنری عربی به فارسی
کشمکش , تقلا , يک دور مسابقه يا بازي , در خور , مقتضي , شايسته , خوراندن , هجي کردن , املا ء کردن , درست نوشتن , پي بردن به , خواندن , طلسم کردن , دل کسي رابردن , سحر , جادو , طلسم , جذابيت , افسون , حمله ناخوشي , حمله
-
تهجیة
لغتنامه دهخدا
تهجیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) حروف مقطعات خواندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). املا کردن و هجی نمودن . (ناظم الاطباء). هجاکردن حرف . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به هجا شود.
-
زیان دیدن
لغتنامه دهخدا
زیان دیدن .[ دی دَ ] (مص مرکب ) آسیب و گزند دیدن : در حد حجاز امن یابم گر سوی خزر زیان ببینم . خاقانی .چون سوزن گر شکسته گشتم جز چشم و سری زیان ندیدم . خاقانی . || خسارت و ضرر دیدن . متضرر شدن . مغبون شدن : گاه توبه کردن آمد از مدایح وز هجی کز هجی بی...