کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هجين پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هجين
معنی
جانور دورگه (چون قاطر) , گياه پيوندي , چيزي که از چند جزء ناجورساخته شده باشدکلمه اي که اجزاء ان از زبان هاي مختلف تشکيل شده باشد , دورگه , پيوندي , دو تخمه , پست نژاد
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هجين
دیکشنری عربی به فارسی
جانور دورگه (چون قاطر) , گياه پيوندي , چيزي که از چند جزء ناجورساخته شده باشدکلمه اي که اجزاء ان از زبان هاي مختلف تشکيل شده باشد , دورگه , پيوندي , دو تخمه , پست نژاد
-
واژههای مشابه
-
هجین
لغتنامه دهخدا
هجین . [ هََ] (ع ص ) ناکس . (منتهی الارب ). لئیم . (اقرب الموارد). || فرومایه از هر چیز. (منتهی الارب ). || آن که پدرش آزاد و مادرش پرستار باشد. (منتهی الارب ). عربی که کنیززاده باشد و ازهری گوید: هجین کسی است که پدرش عرب و مادرش کنیزی غیرمحصنه بود و...
-
هجین
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ ع . ] (ص .) 1 - لیئم ، ناکس . 2 - آن که پدرش آزاد و مادرش کنیز باشد.
-
خرج هجین
لغتنامه دهخدا
خرج هجین . [ خ ُ ج ُ هََ ] (اِخ ) نام وادیی است و ابن اعرابی از ابوالمکارم زبیری چنین انشاد کرد : تبصر خلیلی هل تری من ظعائن بروض القطا یشعفن کل حزین جعلن یمیناً ذا العشیرة کله و ذات الشمال الخرج خرج هجین .(از معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
جانور دورگه (چون قاطر)
دیکشنری فارسی به عربی
هجين
-
چیزی که از چند جزء ناجورساخته شده باشدکلمه ای که اجزاء ان از زبان های مختلف تشکیل شده باشد
دیکشنری فارسی به عربی
هجين
-
پیوندی
دیکشنری فارسی به عربی
هجين
-
دو تخمه
دیکشنری فارسی به عربی
هجين
-
پست نژاد
دیکشنری فارسی به عربی
هجين
-
گیاه پیوندی
دیکشنری فارسی به عربی
فساد , هجين
-
دورگه
دیکشنری فارسی به عربی
مولد , هجن , هجين
-
مهاجن
لغتنامه دهخدا
مهاجن . [ م َ ج ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هجین . (ناظم الاطباء). رجوع به هجین شود.
-
بغل
لغتنامه دهخدا
بغل . [ ب َ ] (ع مص ) هجین و بدنژاد گردانیدن اولاد کسی را. (از ناظم الاطباء). هجین گردانیدن اولاد کسان را. (منتهی الارب ).