کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هجویه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هجویه
مترادف و متضاد
هجا، هجو، هجونامه ≠ مدح، مدحیه
دیکشنری
lampoon, libel
-
جستوجوی دقیق
-
هجویه
واژگان مترادف و متضاد
هجا، هجو، هجونامه ≠ مدح، مدحیه
-
هجویه
لغتنامه دهخدا
هجویه . [ هََ وی ی َ / ی ِ ] (از ع ،اِ) هجو. هجونامه . شعری که در آن از کسی نکوهش کنندیا او را دشنام دهند. رجوع به هجو و هجونامه شود.
-
جستوجو در متن
-
مدیحه
واژگان مترادف و متضاد
آفرین، ستایش، مدیح، منقبت ≠ هجویه
-
burlesque
مضحکه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] هجویهای نمایشی که موضوع یا سبکی جدی را به سخره میگیرد و معمولاً با رقص و آواز همراه است
-
هجو
واژگان مترادف و متضاد
۱. سخریه، مسخره، هجا، هجویه، هزل ۲. بیهوده، پوچ، مبتذل، مزخرف، مهمل ۳. نامربوط
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن نعیم ثقفی ، شاعر معاصر ابی العتاهیة بود و پس از وی نیز مدتی زندگی کرد. او هجویه هایی بر ضد قاضی یحیی بن اکثم ساخت . مرگ یحیی در حدود سال 240 هَ . ق . بود. (از اعلام زرکلی ).
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن طیب یمنی نحوی ، مردی ادیب و شاعر بود. تصنیف مختصری در فقه دارد. هرگز اشعار طولانی نمی گفت و مدیحه ها و هجویه های اوبیشتر از دو بیت نبود. (از معجم الادباء ج 7 ص 283).
-
کله
لغتنامه دهخدا
کله . [ ک ُ ل َه ْ ] (اِ) به معنی حرکات در جماع مشهور است . (برهان ).جنبش و حرکت در حین جماع . (ناظم الاطباء). و رجوع به کله [ ک َ ل َ / ل ِ ] (معنی نهم ) شود. || نره و ذکر. (ناظم الاطباء). آلت تناسل . (غیاث ). از اشعار هجویه ٔ عصر صفوی معلوم می شود ...
-
شمس الدین
لغتنامه دهخدا
شمس الدین . [ ش َ سُدْ دی ] (اِخ ) قمی . از گویندگان قم بود. ابیات زیر از هجویه ای است که او گفته :در خدمتت ای صدر فلک مرتبه دزدیست کو زهر به سحر از دهن مار بدزددگر حبس کنندش به یکی خانه ٔ تاریک چون کاهربا کاه ز دیوار بدزددآویختنش سخت ثوابست ولکن می ...
-
اسمنار
لغتنامه دهخدا
اسمنار. [ اِ م ِ ] (اِخ ) (ژزف آلفونس ). شاعر فرانسوی . مولد وی 1769 م . در پِلیسان (بوش دوَرن ) و او در دوره ٔ انقلاب فرانسه مدتی در اروپا بسیاحت پرداخت و در عصر امپراطوری به کشور خود بازگشت و برخی از اشعار و اُپراهای خود را منتشر کرد. وی از امپراطو...
-
ارقلیس
لغتنامه دهخدا
ارقلیس . [ اَ ق ِ ی ُ ] (اِخ ) شاعر و کیمیادان یونانی که ظاهراً در مائه ٔ پنجم ق . م . میزیسته . او راست منظومه ای در باب ((هنر مقدس )). || نیز شاعری یونانی در مائه ٔ چهارم ق . م . وی چند هجویّه و کتابی موسوم به ((بحث اشیاء)) کرده است : ارقلیس هذا کا...
-
پیرون
لغتنامه دهخدا
پیرون . [ رُن ْ ] (اِخ ) آلکسیس . شاعر فرانسوی (1689 - 1773 م .). مولد دیژون . وی بسبب قطعات منظومی که برای نمایش ساخته معروف است و از میان قطعات مزبور جنون شعر یا شاعر را که آئینه ٔ زندگانی شخصی اوست شاهکار وی دانسته اند. پیرون با آنکه همیشه بفرهنگس...
-
حسان بن ثابت
لغتنامه دهخدا
حسان بن ثابت . [ حَس ْ سا ن ِ ن ِ ب ِ ] (اِخ ) ابن المنذربن حرام بن عمروبن زیدبن مناةبن عدی بن عمروبن مالک بن النجار الانصاری الخزرجی ثم النجاری . مادرش فُرَیعَة دختر خالدبن حبیش بن نوذان بن عبدودبن زیدبن ثعلبه بن الخزرج بن کعب بن ساعد خزرجیه است . و...