کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هجوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هجوی
/hajvi/
معنی
دارای محتوای هجو.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
satirical
-
جستوجوی دقیق
-
هجوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به هجو) [عربی. فارسی] hajvi دارای محتوای هجو.
-
واژههای همآوا
-
حجوی
لغتنامه دهخدا
حجوی . [ ح َ وا ] (ع اِ) غلبه در فطانت . (منتهی الارب ). حُجیا. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
دشنام گیر
لغتنامه دهخدا
دشنام گیر. [ دُ ] (نف مرکب ) دشنام گیرنده . آنکه دشنام شنود و بجوش نیاید. (آنندراج ). آنکه در زیر فحش و بد گفتن آرام می گیرد. (ناظم الاطباء) : امروز چون تو قابل هجوی نگار نیست دشنام گیرتر ز تو در روزگار نیست .شفائی (از آنندراج ).
-
کلاده
لغتنامه دهخدا
کلاده . [ دَ / دِ ] (اِ) عقعق . عکه . غلبه . خاقانی در هجوی به صورت مدح آورده : هستی تو کلاده ٔ کله داربرتارک آسمان کله وارامروز به فر تو کلاده برشیر فلک نهد قلاده . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا).و رجوع به کلاژه شود.
-
خجندی
لغتنامه دهخدا
خجندی . [ خ ُ ج َ ] (اِخ ) صدرالدین عبداللطیف بن محمدبن عبداللطیف بن محمدبن ثابت خجندی . متوفی بسال 580 هَ . ق . از اعاظم رؤسای اصفهان و از فضلاء و ادبای معروف بود او را به عربی و پارسی اشعار دلکشی است . ظهیرالدین فاریابی را در حق او هجوی است که در ...
-
سراجی اسفراینی
لغتنامه دهخدا
سراجی اسفراینی . [ س ِ ی ِ اِ ف َ ی ِ ] (اِخ ) سراجی اسفراینی از افاضل خراسان بود. وقتی میر شمس بازی را هجوی کرده بود و به خضاب او را تعبیر کرده میگوید:شمس بازی ز من خضاب آموزتا دگر موت کوزگون نشودریش در کاسه زن که تا محشرآن سیاهی از آن برون نشود.(از...
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ] (اِخ ) ابن یزید بغدادی خراسانی ، مکنی به ابوالهیثم . از شاعران و کاتبان بغدادی است . اصل او از خراسان است و یکی از لشکرنویسان ایام معتصم عباسی می باشد. در آخر عمر او را مرض سودا غلبه کرد و در 270 هَ . ق . درگذشت . شعر او رقیق و مطبوع است...
-
ساقی
لغتنامه دهخدا
ساقی . (اِخ ) نام او شاه حسین اصفهانی متخلص به ساقی از شاعران قرن دهم هجری است . سام میرزا در تحفه سامی آرد: پدرش میوه فروش بود و در میدان شطاحی و معرکه گیری علم تفوق می افراشت . اکثر کتب را مطالعه مینمود و در اقسام شعر طبعش به هجو راست تر بود از جمل...
-
غیاث الدین
لغتنامه دهخدا
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) (خواجه ...) محمد کججی . برادر کوچک خواجه امیربیک مهردار کججی (سردفتر اهل حساب شاه طهماسب ) بود. مدتی در عراق عرب به امر وزارت اشتغال داشت . گویند شاعری قصیده ای در مدح او گفت و بی جهت زبان به هجو او گشاد، خواجه این قطع...
-
صریعالدلاء
لغتنامه دهخدا
صریعالدلاء. [ ص َ عُدْ دِ ] (اِخ ) علی بن عبدالواحد، شاعری است از مردم بغداد، به مصر آمد و الظاهر لاعزازدین اﷲ را بستود و به سال 412 هَ . ق . درگذشت . او را دیوان شعری است . (الاعلام زرکلی ص 680). در فوات الوفیات نام او را محمدبن عبدالواحد نوشته و چن...
-
خاله
لغتنامه دهخدا
خاله . [ ل َ ] (اِخ ) شمس الدین محمدبن مؤید حدادی معروف به خاله . یکی از شعرای پارسی گوست و عوفی چنین آورد: شمس الدین محمدبن مؤید حدادی معروف به خاله که هاله ؛ یعنی خرمن ماه گدای ضمیر اوست و عطارد چون سنبله خوشه چین کشت زار لطایف او، در کمال لطف طب...
-
صدرالدین
لغتنامه دهخدا
صدرالدین . [ ص َ رُدْ دی ] (اِخ ) عبداللطیف بن محمد. عوفی در لباب الالباب اورا نیک ستوده و فضل و سخاء او را توصیف کند و گوید:او را شعری است مطبوع و در تازی و پارسی و نظم و نثر قدرت او کامل و داعی تتبع اشعار و تصفح کلمات او کرده است ... سپس این غزل را...
-
ژغار
لغتنامه دهخدا
ژغار. [ ژَ ] (اِ) سختی . (برهان ). مقابل سستی . استحکام . درشتی . صلابت . || سختی و محنت . (آنندراج ). || گیاهی که بدان جامه رنگ کنند. (برهان ). زغار. (آنندراج ). رجوع به زغار شود. || غازه . (آنندراج ). || زنگ و چرک فلزات : توشان زیر زمین فرسوده کردی...