کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هجونامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هجونامه
لغتنامه دهخدا
هجونامه . [ هََ ج ْوْ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) شعری که در آن کسی را دشنام دهند یا نکوهش کنند. (یادداشت به خط مؤلف ). و رجوع به هجو شود.
-
جستوجو در متن
-
satires
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طنز، هجونامه، طعنه، هزلیات
-
هجویه
لغتنامه دهخدا
هجویه . [ هََ وی ی َ / ی ِ ] (از ع ،اِ) هجو. هجونامه . شعری که در آن از کسی نکوهش کنندیا او را دشنام دهند. رجوع به هجو و هجونامه شود.
-
هجویه
واژگان مترادف و متضاد
هجا، هجو، هجونامه ≠ مدح، مدحیه
-
پایه ور
لغتنامه دهخدا
پایه ور. [ ی َ / ی ِ وَ ] (ص مرکب ) بلندمرتبه . بلندرتبه . بلندمقام : که گفتم من این نامه ٔ پایه ورنکرد او بدین نامه ٔ من نظر.(از هجونامه ٔ مجعول بنام فردوسی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ).
-
عنبرفروش
لغتنامه دهخدا
عنبرفروش . [ عَم ْ ب َ ف ُ ] (نف مرکب ) آنکه عنبر بفروشد. فروشنده ٔ عنبر : به عنبرفروشان اگر بگذری شود جامه ٔ تو همه عنبری . (هجونامه ٔ منسوب به فردوسی ).سر زلف را چون درآرد بگوش کند خاک را باد عنبرفروش . نظامی .خار بود نام گل خارپوش عنبر نام آمده عن...
-
عنبری
لغتنامه دهخدا
عنبری . [ عَم ْ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به عنبر. آلوده به عنبر. معطر و خوشبو و یا سیاه و مشکی : به عنبرفروشان اگر بگذری شود جامه ٔ تو همه عنبری . (هجونامه ٔ منسوب به فردوسی ).صفت چند گویی ز شمشاد و لاله رخ چون مه و زلفک عنبری را. ناصرخسرو.بالای سرو بوس...
-
فردوسی
لغتنامه دهخدا
فردوسی . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی ، بزرگترین حماسه سرای تاریخ ایران و یکی از برجسته ترین شاعران جهان شمرده میشود. در تذکره ها و تواریخی که تا اواخر قرن سیزدهم هجری تألیف شده است مطالب قابل توجهی که ما را از نظر تحقیق در زند...