کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هتک ناموس کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
هَتَک و هوتک
فرهنگ گنجواژه
پیزی، ماتحت.
-
هتک و هوتوک
فرهنگ گنجواژه
پائین تنه.
-
جستوجو در متن
-
اغتصاب
دیکشنری عربی به فارسی
هتک ناموس کردن , تجاوز بناموس کردن , بزوربردن يا گرفتن
-
بی ناموسی،() کردن
لهجه و گویش تهرانی
کارخلاف شرع انجام دادن،هتک ناموس
-
rapes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تجاوز جنسی، ربودن، هتک ناموس کردن، تجاوز بناموس کردن، بزور بردن یا گرفتن
-
rape
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تجاوز به عنف، ربودن، هتک ناموس کردن، تجاوز بناموس کردن، بزور بردن یا گرفتن
-
ناموس
لغتنامه دهخدا
ناموس . (معرب ، اِ) احکام الهی . (برهان قاطع). شریعت . (اقرب الموارد) (المنجد). قانون و شریعت و احکام الهی . (ناظم الاطباء). هو الشرع الذی شرعه اﷲ. (تعریفات ) : یکی روز بود که عیسی تعلیم میداد معتزله نشسته بودند و او ناموس می آموزانید. (ترجمه ٔ دیاتس...
-
منافی
لغتنامه دهخدا
منافی . [ م ُ ](ع ص ) نیست کننده و باطل کننده . (غیاث ) (آنندراج ). || مخالف . مغایر. بر ضد. (از ناظم الاطباء). ناسازگار. ناسازوار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مناقضه و تناقض در شعر و سایر کلام آن است که معنی دوم مناقض و منافی معنی اول باشد. (المعج...
-
دست درازی کردن
لغتنامه دهخدا
دست درازی کردن . [دَ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تطاول . ظلم و ستم کردن . تعدی کردن . به ستم کاری کردن . تجاوز کردن : تا کی و کی دست درازی کنم با سر خود بین که چه بازی کنم . نظامی .گربه نه ای دست درازی مکن با دله ای دو دله بازی مکن . نظامی .مفسدان دست برآ...
-
دریدن
لغتنامه دهخدا
دریدن . [ دَ دَ ] (مص ) لازم و متعدی هر دو آید، و بیش از همین یک مصدر برای فعل آن نیامده است ؛ لازم چون : جامه بدرید، دلو بدرید یعنی دریده و پاره شد، متعدی چون : نامه ٔ او بدرید یعنی پاره کرد. (یادداشت مرحوم دهخدا).الف - در معنی متعدی : پاره کردن . (...
-
حجر
لغتنامه دهخدا
حجر. [ ح َ ] (ع مص ) بازداشتن . (دهار) (ترجمان عادل بن علی ). منع کردن یعنی بازداشتن کسی را از تصرف در مال خویش و حرام کردن . (زوزنی ) (دستور اللغه ٔ ادیب نطنزی ). حظر. حظار. حظارة. (تاج المصادر بیهقی ). || دفع؛ حجراً له ؛ ای دفعا له ، و هو استعاذة م...