کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هتاکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هتاکی
معنی
( ~. ) [ ع - فا. ] (حامص .) 1 - پرده دری . 2 - بی شرمی ، بی حیایی .
فرهنگ فارسی معین
برابر فارسی
ناسزاگوی
دیکشنری
abuse
-
جستوجوی دقیق
-
هتاکی
فرهنگ واژههای سره
ناسزاگوی
-
هتاکی
لغتنامه دهخدا
هتاکی . [ هََ ت ْ تا ](حامص ) پرده دری . بی شرمی . بی حیایی . (ناظم الاطباء).
-
هتاکی
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) [ ع - فا. ] (حامص .) 1 - پرده دری . 2 - بی شرمی ، بی حیایی .
-
هتاکی
دیکشنری فارسی به عربی
اهانة
-
جستوجو در متن
-
hatchetlike
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هتاکی
-
رسواسازی
واژگان مترادف و متضاد
افشاگری، پردهدری، هتاکی
-
پردهدری
واژگان مترادف و متضاد
افشاگری، رسواسازی، رسوایی، شوخچشمی، هتاکی، هتک ≠ پردهپوشی
-
تهتک
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیشرمی، پردهدری، رسوایی، هتاکی ۲. رسوا شدن
-
بدزبانی
واژگان مترادف و متضاد
۱. بدگویی، سب، فحش، ناسزا، هتاکی ۲. دشنامگویی، فحاشی
-
affront
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اعتراض، بی حرمتی، هتاکی، رودررویی، خفت، اشکارا توهین کردن، روبرو دشنام دادن، خوار کردن
-
affronts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فریب خورده، بی حرمتی، هتاکی، رودررویی، خفت، اشکارا توهین کردن، روبرو دشنام دادن، خوار کردن
-
پرده دری
لغتنامه دهخدا
پرده دری . [ پ َ دَ / دِ دَ ] (حامص مرکب ) هتک . هتک ستر. تهتک . هتاکی . تندید.اذاعه ٔ سِر. مقابل پرده داری ، پرده پوشی : هزار بار بگفتم که راز عشق ترانهان کنم نکنم بی دلی و پرده دری . سوزنی .تنها نه ز راز دل من پرده برافتادتا بود فلک شیوه ٔ او پرده ...
-
اهانة
دیکشنری عربی به فارسی
اشکارا توهين کردن , روبرو دشنام دادن , بي حرمتي , هتاکي , مواجهه , رودررويي , توهين کردن به , بي احترامي کردن به , خوار کردن , فحش دادن , باليدن , توهين , پرخاش , سخن حمله اميز , طعن , ناسزا گويي , رياضت , پست کردن , رنج , خجلت , فساد , مقدار ناچيز ,...
-
از این
لغتنامه دهخدا
از این . [ اَ ] (حرف اضافه + صفت / ضمیر) من هذا. || مثل . مانند: و ازآن امیرالمؤمنین هم از این معانی بود. (تاریخ بیهقی ). || (ص مرکب ) ازین . زین . برای اشاره ٔ وصف جنسی بکاراست و غالباً پس از اسم یا صفت یاء نکره می آورند به معنی از این قبیل ، از ای...