کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هبش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هبش
لغتنامه دهخدا
هبش . [ هََ ] (ع مص ) فراهم آوردن . (منتهی الارب ). گردآوردن . جمع کردن . || کسب کردن و ورزیدن جهت عیال . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (تاج العروس ). || زدن بضرب دردناک یا عام است . (منتهی الارب ). زدن دردناک . (ناظم الاطباء) (معجم ...
-
هبش
لغتنامه دهخدا
هبش . [ هََ ب َ ] (ع مص ) لغتی است در هَبْش . کسب کردن . (معجم متن اللغة). || جمع کردن . گرد آوردن . (معجم متن اللغة).
-
واژههای همآوا
-
حبش
لغتنامه دهخدا
حبش . [ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمد تفلیسی . مکنی به ابی الفضل . یکی از علمای نجوم وطب . او راست : المعرض الی علم النجوم به فارسی . و کتاب مدخل الی علم النجوم . و کتاب ملحمة دانیال . و بیان الصناعات . (کشف الظنون ). و حاجی خلیفه در موضعی نام او را ح...
-
حبش
لغتنامه دهخدا
حبش . [ ] (اِخ ) ابن محمد تفلیسی . مکنی به ابی الفضل . رجوع به حبش بن ابراهیم بن محمد شود.
-
حبش
لغتنامه دهخدا
حبش . [ ح َ ] (ع مص ) حباشه . گرد آوردن چیزی برای کسی . (از منتهی الارب ). رجوع به حباشه شود.
-
حبش
لغتنامه دهخدا
حبش . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) (برکة الَ ...) مزرعه ٔ نزهة است بدان سوی قرافه ٔ مصر.
-
حبش
لغتنامه دهخدا
حبش . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) [ درب الَ ... ] در خطه ٔ هذیل به بصره باشد. منسوب به قوم حبش . و آنان قومی از حبشه بودند که عمر رضی اﷲ عنه ایشان را در بصره سکونت داد. و آن سوی آن ، مسجد ابوبکر هذلی واقع است . (معجم البلدان ).
-
حبش
لغتنامه دهخدا
حبش . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) ابن سابق علی کرمانی . نصرةالدین حبش بن سابق علی ، حکمران بم کرمان است . رجوع به سابق علی و بدایع الازمان فی وقایع کرمان ص 102 شود.
-
حبش
لغتنامه دهخدا
حبش . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ مروزی حاسب . او راست : کتاب رخایم و مقاییس و کتاب الدوائرالثلاث المماسة و کیفیة الاوصال و کتاب عمل السطوح المبسوطة و القائمة و المنحرفة. (ابن الندیم ). رجوع به احمدبن عبداﷲ بغدادی و به ابن حبش و به احمدبن حبش بن ابر...
-
حبش
لغتنامه دهخدا
حبش . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابراهیم المتطبب الغزنوی .او راست : کفایةالطب فارسی . (فهرست کتابخانه ٔ دانشکده ٔ پزشکی تهران ص 373). رجوع به حبش بن ابراهیم شود.
-
حبش
لغتنامه دهخدا
حبش . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) ابن مغیرة. شیخ طوسی او را درعداد اصحاب علی بن ابی طالب شمرده . و ظاهر امامی بودن اوست ، ولیکن حال او مجهول است . و در برخی نسخ به جای مغیرة، معتمر آمده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 250).
-
حبش
لغتنامه دهخدا
حبش . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) حبشه . رجوع به حبشه شود. || زمین حبش . حبشه . حبشستان : و از آنجایگه شاه خورشیدفش بیامد دمان تا زمین حبش .دورویست خورشید آئینه وش یکی روی در چین یکی در حبش . نظامی .غریب آمدم در سواد حبش دل از دهر فارغ سر از عیش خوش . سعدی (ب...
-
حبش
لغتنامه دهخدا
حبش . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان غنی بیگلو بخش ماه نشان شهرستان زنجان 12000 گزی خاور ماه نشان 9000 گزی راه مالرو عمومی . کوهستانی ، سردسیر. سکنه 565 تن . شیعه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، بنشن ،انگور. شغل اهالی زراعت . قالیچه ، گلیم و جاج...
-
حبش
لغتنامه دهخدا
حبش . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد34 هزارگزی جنوب خاوری آغ کند. 40/5 هزارگزی شوسه ٔ میانه به زنجان . کوهستانی ، معتدل مالاریائی ، سکنه 49 تن . شیعه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و حبوبات . شغل اهالی ، زراع...