کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هبر
/habar/
معنی
چرک و ریم زخم.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هبر
لغتنامه دهخدا
هبر. [ ] (اِخ ) از دیه های ساوه . (تاریخ قم ص 140).
-
هبر
لغتنامه دهخدا
هبر. [ ] (اِخ ) از طسوج خوزان . (تاریخ قم ص 115).
-
هبر
لغتنامه دهخدا
هبر. [ هََ ] (ع ص ، اِ) هموار و پست از زمین . (منتهی الارب ). زمین هموار و پست . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). زمین پست هموار که گردش بلند باشد. (معجم متن اللغة). || ریگ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، هبور، هُبر. (اقرب الموارد). || (ص ) ضرب هب...
-
هبر
لغتنامه دهخدا
هبر. [ هََ ] (ع مص ) بریدن گوشت به پاره های کلان . (ناظم الاطباء). کلان پاره بریدن گوشت را. (منتهی الارب . || بریدن گوشت . (معجم متن اللغة). || قطع کردن ، گفته میشود: هبره بالسیف ؛قطع کرد آن را به شمشیر. (معجم متن اللغة). || در اصطلاح قرائت ، وقف کرد...
-
هبر
لغتنامه دهخدا
هبر. [ هََ ب َ ] (ع مص ) بسیارگوشت گردیدن و فربه شدن شتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد).
-
هبر
لغتنامه دهخدا
هبر. [ هََ ب ِ ] (ع ص ) جمل هبر؛ شتر بسیارگوشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شتر بسیارگوشت . (اقرب الموارد). بعیر هبر وبر؛ شتر پرگوشت پشمناک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || ضرب هبر؛ ضربی که پاره ای از گوشت را ببرد. هبیر. هابر. (...
-
هبر
لغتنامه دهخدا
هبر. [ هََب َ ] (اِ) چرک و ریم زخم را گویند، و با بای فارسی هم آمده است . (برهان ) (ناظم الاطباء) (رشیدی ) (انجمن آرا). چرک و ریم بود. (فرهنگ نظام ). هپر : دشمنان بدجگر کُه را بسنبند از کلوخ دوستان نیک دل خم را بشویند از هبر . سنائی غزنوی .کس چو چاهی...
-
هبر
لغتنامه دهخدا
هبر. [ هَِ ب ِرر ] (ع ص ) بریده . (منتهی الارب ). بریده و قطعشده . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). قطعشده به وسیله ٔ هبر. (معجم متن اللغة). صاغانی گوید: اسم است از هبر به معنی قطع. (معجم متن اللغة).
-
هبر
لغتنامه دهخدا
هبر. [ هَُ ] (ع اِ) آنچه از کتان بیفتد بشانه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آنچه از کتان در شانه کردن بیفتد. (ناظم الاطباء). || خسته ٔ انگور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دانه ٔ انگور. هسته ٔ انگور. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). هبرة.
-
هبر
لغتنامه دهخدا
هبر. [ هَُ ] (ع اِ) ج ِ هَبر. (اقرب الموارد). رجوع به هَبر شود.
-
هبر
لغتنامه دهخدا
هبر. [ هَُ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ هبیر. رجوع به هبیر شود.
-
هبر
فرهنگ فارسی معین
(هَ بَ) (اِ.) چرک و ریم ، زخم .
-
هبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هپر› [قدیمی] habar چرک و ریم زخم.
-
واژههای همآوا
-
حبر
واژگان مترادف و متضاد
عالم، دانشمند (یهودی)