کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هبث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حبس
لغتنامه دهخدا
حبس . [ ح ُ ] (ع اِ) وقف . و در حدیث است : ان خالداً جعل ادراعه حبساً؛ ای وقفاً علی المجاهدین و غیرهم . (منتهی الارب ). رجوع به حَبس شود.
-
حبس
لغتنامه دهخدا
حبس . [ ح ُ ب ُ ] (ع ص ، اِ) پیادگان . || خرمابن . (منتهی الارب ). || درخت انگور و جز آن که مالکش اصل آن را در ملک خود داشته ، ثمره و حاصل آن را وقف کند.
-
حبس
لغتنامه دهخدا
حبس . [ ح ُب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) پیادگان .
-
حبس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] habs ۱. زندان.۲. (اسم مصدر) بازداشتن؛ زندانی کردن؛ بازداشت.〈حبس ابد (مؤبد): (حقوق) نوعی حبس که محکوم باید تا آخر عمر در زندان باشد.〈حبس انفرادی: (حقوق) نوعی حبس که محکوم باید در مدت زندانی بودن جدا از سایر زندانیان باشد.〈ح...