کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هاژ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هاژ
/hāž/
معنی
۱. متحیر؛ سرگشته.
۲. درمانده.
۳. زبون.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. درمانده، عاجز
۲. حیران، سرگشته، متحیر
دیکشنری
pitiful
-
جستوجوی دقیق
-
هاژ
واژگان مترادف و متضاد
۱. درمانده، عاجز ۲. حیران، سرگشته، متحیر
-
هاژ
لغتنامه دهخدا
هاژ. (اِ) بانگ . فریاد. شور و هرای و غوغا. || (ص ) غمناک . ملول و مغموم . (از ناظم الاطباء). و رجوع به هار، با راء مهمله شود.
-
هاژ
لغتنامه دهخدا
هاژ. (ص ) بد و زشت . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || حیران . سرگشته . متحیر. واله و درمانده . (از برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ اسدی ) : همه دعوی کنی و خایی ژاژدر همه کارها حقیری و هاژ. ابوشکور. || بر یک جای ...
-
هاژ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹هاژو، هاژه، هاج› [قدیمی] hāž ۱. متحیر؛ سرگشته.۲. درمانده.۳. زبون.
-
واژههای مشابه
-
هاژ و واژ
لغتنامه دهخدا
هاژ و واژ. [ ژُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) حیران و سرگردان . سرگشته . سر در گریبان فروبرده . (ناظم الاطباء). هاج و واج (در تداول عامه ).
-
هاژ و واژ
لهجه و گویش تهرانی
هاج و واج هم گویند. حیران شدن و فروماندن
-
جستوجو در متن
-
هاژه
لغتنامه دهخدا
هاژه . [ ژَ / ژِ ] (ص ) به معنی هاژ و هاژوست . رجوع به «هاژ» و «هاژو» شود.
-
هازو
لغتنامه دهخدا
هازو. (ص ) رجوع به هاژ و هاژو و هاژه شود.
-
هاج
لغتنامه دهخدا
هاج . (ص ) هاژ. حیران ؛ و با لفظ واج (هاج و واج ) گفته میشود: فلان را دیدم در معرکه هاج و واج ایستاده بود. (از فرهنگ نظام ). || مات . دنگ . منگ . کودن . رجوع به هاج و واج ، هاژ، هاژو، هاژ و واژ و هاژه شود.
-
هاج
فرهنگ فارسی معین
(ص . ق .) = هاژ: درمانده ، سرگشته . ؛~ و واج حیران ، مبهوت .
-
هاج و واج
لغتنامه دهخدا
هاج و واج . [ ج ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) حیرت زده . حیران . متحیر. مات . مبهوت . || گیج . گیج و ویج . دنگ . منگ . رجوع به هاج ، هاژ، هاژو، هاژ و واژ و هاژه شود.
-
هازه
لغتنامه دهخدا
هازه . [ زَ / زِ ] (ص ) کسی را گویند که از خیریت بر یکجای فروماند و واله شده باشد. || حقیر. (جهانگیری ). رجوع به هاژ و هاژو و هاژه شود.
-
عاجز
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیچاره، بیحال، خسته، درمانده، راجل، زبون، زمینگیر، ضعیف، فرومانده، کمزور، مانده، ناتوان، هاژ ۲. بیکفایت، نالایق ۳. اعمی، علیل، کور، نابینا ≠ قادر