کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هاوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هاوی
لغتنامه دهخدا
هاوی . (ع اِ) ملخ . جراد. (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (المنجد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): اذا اجدب الناس اتی الهاوی و العاوی . العاوی : الذئب وقال ابن الاعرابی انما هوالغاوی بالعین معجمة، هوالجراد و هو الغوغاء. و الهاوی : الذئب ...
-
هاوی
لغتنامه دهخدا
هاوی . (ع ص ) هوادار. ذوالهواء. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || (اِ) حرف الف از حروف الفبا را گویند به جهت وسعت داشتن مخرج آن برای هوا در هنگام تلفظ. (المنجد) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
هاوي
دیکشنری عربی به فارسی
دوستدار هنر , اماتور , غيرحرفه اي , دوستار
-
هاوي
دیکشنری عربی به فارسی
اماتوروار , ناشي , دوستدار تفنني صنايع زيبا , غير حرفه
-
واژههای همآوا
-
حاوی
واژگان مترادف و متضاد
حایز، دربردارنده، دربرگیرنده، شامل، محتوی، مشتمل، جامع
-
حاوی
فرهنگ واژههای سره
در بر گیرنده، دربرگیرنده
-
حاوی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِفا.) دربردارنده ، شامل .
-
حاوی
لغتنامه دهخدا
حاوی . (اِخ ) دهی از دهستان چنانه ٔ بخش شوش شهرستان دزفول در چهل هزارگزی جنوب باختری شوش و چهل ودوهزارگزی باختر راه شوسه ٔ دزفول به اهواز. دشت ، گرم سیر، مالاریائی . دارای چهارصد تن جمعیت همه شیعه . آب آن از رود کرخه ، محصول آنجا غلات . کار مردم زراع...
-
حاوی
لغتنامه دهخدا
حاوی . (اِخ ) نام کتاب معروف محمد زکریا که آنرا «الجامع الحاصر لصناعة الطب » و «حاصر صناعة الطب » و «الجامعالکبیر» و «الجامع» نیز نامند. کتاب الحاوی اعظم و اهم کتب مؤلفه ٔ محمدبن زکریای رازی است ، ابن العمید وزیر رکن الدوله ٔ دیلمی بعد از وفات رازی ...
-
حاوی
لغتنامه دهخدا
حاوی . (ع ص ) حاو.نعت فاعلی از حی ّ و حوایة. فراگیرنده از هر سوی . محتوی . احاطه کننده . گرادگردگیرنده . از همه سو بر چیزی محیطشونده . محیط. || شامل . مشتمل . محتوی بر. || مارافسای . (مهذب الاسماء). مارگیر. صاحب مار. الذی یرقی الحیة. (اقرب الموارد). ...
-
حاوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] hāvi دربردارنده؛ شامل.
-
جستوجو در متن
-
دوستدار هنر
دیکشنری فارسی به عربی
هاوي