کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هاون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هاون
/hāvan/
معنی
ظرف فلزی استوانهای از جنس چوب، سنگ که در آن چیزی میکوبند یا میسایند؛ کابیله.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
mortar
-
جستوجوی دقیق
-
هاون
لغتنامه دهخدا
هاون . [ وَ ] (اِ) جوغن . جواز. چپسین . مهراس . کماره . ابزاری که در آن چیزی را می کوبند و نرم می کنند. (ناظم الاطباء). ظرفی فلزی (غالباً مسی ) یا سنگی که در آن ادویه و تخمهای گیاهان و غیره را با دسته ای کوبند. (حاشیه ٔ برهان ). جوازمانندی است که در ...
-
هاون
لغتنامه دهخدا
هاون . [ وُ ] (معرب ، اِ) هاون . رجوع به هاوون شود.
-
هاون
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ په . ] (اِ.) ظرفی آهنی یا سنگی که در آن چیزی را می کوبند یا می سایند.
-
هاون
دیکشنری عربی به فارسی
خمپاره انداز , توپ کوتاه لوله , هاون , هاون داروسازي , خمپاره , شفته , ساروج کردن , باخمپاره زدن
-
هاون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: hāvan] hāvan ظرف فلزی استوانهای از جنس چوب، سنگ که در آن چیزی میکوبند یا میسایند؛ کابیله.
-
هاون
دیکشنری فارسی به عربی
هاون
-
هاون
واژهنامه آزاد
(ترکی) زیر. || تاو به معنی رو؛ متضاد هاون.
-
واژههای مشابه
-
هاون دسته
لغتنامه دهخدا
هاون دسته . [ وَ دَت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) ابزاری از سنگ و یا فلز و یا چوب که بدان در هاون چیزی را کوبند. (ناظم الاطباء).
-
هاون کوب
لغتنامه دهخدا
هاون کوب . [ وَ] (نف مرکب ) شخصی را گویند که به جهت عطاران و طبیبان دارو و اجزای معاجین بکوبد. (برهان ) : ببند ار کحل دین خواهی کمر چون دسته ٔ هاون به پیش آنکه ارواحند هاونکوب دکانش . خاقانی .|| آنکه در هاون چیزی می کوبد. (ناظم الاطباء). || مرکب و سی...
-
دسته هاون
لغتنامه دهخدا
دسته هاون . [ دَ ت َ /ت ِ وَ ] (اِ مرکب ) استوانه شکلی کوتاه با بنی پهن ازچوب یا فلز کوفتن چیزها را در هاون . یدالمهراس . یدالمنحاز. (دهار). دسته ٔ جوغن . دسته . دسته ٔ جوازان . دسته ٔ یانه . مارد. مدقة. منحاز. و رجوع به دسته شود.
-
هاون داروسازی
دیکشنری فارسی به عربی
هاون
-
آب در هاون کوبیدن
لهجه و گویش تهرانی
کار بیهوده
-
هاون رزاز،دنگ رزاز
لهجه و گویش تهرانی
وسیله برنجکوبی