کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هامه
/hāme/
معنی
۱. سر؛ سر هرچیز.
۲. سر انسان.
۳. رئیس و مهتر قوم.
۴. گروه مردم.
۵. (زیستشناسی) اسب.
۶. (زیستشناسی) جغد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. حشره
۲. خزنده
۳. تارک، چکاد، سر، فرقسر، کاسهسر، هباک
۴. رئیس، سرکرده
۵. جماعت، جمعیت، گروه، مردم
۶. اسب، باره
دیکشنری
community, society
-
جستوجوی دقیق
-
هامه
واژگان مترادف و متضاد
۱. حشره ۲. خزنده ۳. تارک، چکاد، سر، فرقسر، کاسهسر، هباک ۴. رئیس، سرکرده ۵. جماعت، جمعیت، گروه، مردم ۶. اسب، باره
-
هامه
فرهنگ فارسی معین
(مِ یا مَ) [ ع . هامة ] (اِ.) 1 - سر هر چیز. 2 - پیشانی . 3 - فرق سر، تارک . 4 - رییس قوم ، مهتر.
-
هامه
فرهنگ فارسی معین
(مَّ) [ ع . هامة ] (اِ.) هر جانوری که دارای زهر کشنده باشد. ج . هوام .
-
هامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: هامَة، جمع: هامات] [قدیمی] hāme ۱. سر؛ سر هرچیز.۲. سر انسان.۳. رئیس و مهتر قوم.۴. گروه مردم.۵. (زیستشناسی) اسب.۶. (زیستشناسی) جغد.
-
واژههای مشابه
-
هامة
لغتنامه دهخدا
هامة. [ م َ ] (اِخ ) شهرستان وسیعی است در مصر که کوه الاُق در آن قرار دارد. (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
-
هامة
لغتنامه دهخدا
هامة. [ م َ ] (اِخ ) مکنی به ابوزهیر. صحابی است . (الاصابة فی تمییز الصحابة).
-
هامة
لغتنامه دهخدا
هامة. [ م َ ] (ع اِ) هامه . سراز هر حیوانی . (از ناظم الاطباء). سر هر چیزی . (از اقرب الموارد) (آنندراج ). سر. (منتهی الارب ). || تار. چکاد. چکاک . (یادداشت مؤلف ). تارک . فرق سر. (یادداشت مؤلف ). || میان سر. (مهذب الاسماء). || کاسه ٔ سر. (غیاث ). ...
-
هامة
لغتنامه دهخدا
هامة. [ هام ْ م َ ] (ع ص ، اِ) هر جانوری که دارای زهر کشنده باشد مانند مار. جنبنده ٔ زهردار. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و لایقع هذا الاسم الا علی المخوف من الاحناش . (صحاح اللغة). || جانور خزنده و گزنده . مخنده . (السامی ) (غیاث ). || هر حشره ...
-
واژههای همآوا
-
حامه
لغتنامه دهخدا
حامه . [ م َ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی آنرا یکی از بلاد افریقیه گفته که در اقلیم دوم و سوم واقع است . و در حاشیه نسخه ٔ بدل حمه و حمد و حمیه آمده است . رجوع به نزهةالقلوب مقاله ٔ 3 ص 246 شود. حامه و بلش در مالقه در غرب اندلس واقعند. رجوع به الحلل السندسی...
-
جستوجو در متن
-
هامات
لغتنامه دهخدا
هامات . (ع اِ) ج ِ هامة. رجوع به هامة شود.
-
حشره
واژگان مترادف و متضاد
هامه
-
هوام
فرهنگ فارسی معین
(هَ مّ) [ ع . ] (اِ.) جِ هامه . حشرات موذی .