کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هامل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هامل
لغتنامه دهخدا
هامل . [ م ِ ] (ص ) همدل و موافق . (ناظم الاطباء). || مشابه و یکسان . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ) .
-
هامل
لغتنامه دهخدا
هامل . [ م ِ ] (ع ص ) شتر به چرا گذاشته ٔ بی ساربان ، مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هامل من ابل ؛ کانت متروکة بلاراع و لاقائم علیها. (معجم متن اللغة). ج ، هوامل ، همولة، هاملة، هَمَل (اسم جمع)، هُمَّل ، هُمّال ، هَملی ...
-
واژههای همآوا
-
حامل
واژگان مترادف و متضاد
۱. آورنده ≠ فرستنده، گیرنده ۲. برنده، حملکننده ≠ گیرنده ۳. باردار، آبستن ≠ نازا، سترون، عقیم ۴. بردار ۵. دربردارنده، حاوی ۶. پنج خط افقیموازی در نتنویسی
-
حامل
فرهنگ واژههای سره
بارآور
-
حامل
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - حمل کننده . 2 - آبستن . 3 - برای نوشتن نت ، پنج خط افقی موازی را که به فاصلة مساوی رسم شده باشد به کار می برند و نت را در روی خطوط و مابین آن ها می نویسند. مجموع این پنج خط را حامل می گویند.
-
حامل
لغتنامه دهخدا
حامل . [ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حمل . برَنده . حَمْل کننده . بردارنده ٔ چیزی برخود. نگاه دارنده . باربردار. ج ، حَمَلة : حاملی محمول گرداند تراقابلی مقبول گرداند ترا. مولوی .- حامل اسفار ؛ مقتبس از آیه ٔ شریفه ٔ مثل الذین حملوا التوریة ثم لم یحملو...
-
حامل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] hāmel ۱. حملکننده؛ باربردارنده.۲. کسیکه باری با خود یا بر پشت خود دارد.۳. (اسم) (موسیقی) پنج خط افقی و موازی در نت موسیقی.۴. [قدیمی] دارای میوه؛ میوهدار.〈حامل وحی: [قدیمی، مجاز] جبرئیل که از جانب خدایتعالی برای پیغمبر وحی میآو...
-
جستوجو در متن
-
هاملة
لغتنامه دهخدا
هاملة. [ م ِ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هامل . رجوع به هامل شود.
-
همال
لغتنامه دهخدا
همال . [ هَُ م ْ ما ] (ع ص ، اِ) ج ِ هامل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هامل شود.
-
همولة
لغتنامه دهخدا
همولة. [ هَُ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هامل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هامل شود.
-
هوامل
لغتنامه دهخدا
هوامل . [ هََ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هامل . (منتهی الارب ). رجوع به هامل شود.
-
هملی
لغتنامه دهخدا
هملی .[ هََ لا ] (ع ص ، اِ) ج ِ هامل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شتران به چراگذاشته ٔ بی شتربان . (آنندراج ).
-
هاملة
لغتنامه دهخدا
هاملة. [ م ِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث هامل : ماشیة هاملة؛ ستور به چرا گذاشته شده ٔ بی نگهبان . ج ، هوامل . (ناظم الاطباء).