کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هاشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هاشم
/hāšem/
معنی
شکننده؛ خردکننده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هاشم
فرهنگ نامها
(تلفظ: hāšem) (عربی) (در قدیم) شکننده ، خرد کننده ؛ (در اعلام) نام ابن عبد مناف از اجداد پیغمبر اکرم (ص) معروف به هاشم بن عبد مناف ؛ هاشم نیز نام یکی از اصحاب حضرت رسول اکرم (ص) است .
-
هاشم
لغتنامه دهخدا
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) (الشیخ ...) ابن عبدالعزیز المحمدی الشافعی الاشعری القادری الهرری ، مکنی به ابوعبداﷲ. از اوست : «الفتح الرحمانی فی الصلوة علی اشرف النوع الانسانی سیدنا محمدمصطفی العدنانی ». (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1887).
-
هاشم
لغتنامه دهخدا
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) (سلطان ...) از حکام تنکابن . وی در سال 910هَ . ق . بعد از کار کیا میرسیّد به حکومت تنکابن رسید. هاشم بر ضد برادر خود سلطان حسن که حکومت «بیه پیش » را غصب کرده بود شورید، ولی شکست یافت و میرحسین بن کارکیا یحیی کیا جانشین او شد. د...
-
هاشم
لغتنامه دهخدا
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) (سید...) از سادات مرتضوی هزارجریب منسوب به خانواده ٔ جبرئیلی که بین سالهای 934 و 973 هَ . ق . در هزارجریب (مازندران ) حکومت رانده است . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 191).
-
هاشم
لغتنامه دهخدا
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) (سید...) نجفی . از علماء و زهاد و فقهای شیعه است . وی درباره ٔ شیخ جعفر نجفی صاحب کتاب کشف الغطاء گفته است : هر کس که بخواهد صورت مردم بهشت را ببیند، باید در صورت شیخ جعفر نجفی نگاه کند. (روضات الجنات ص 152).
-
هاشم
لغتنامه دهخدا
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) (میر...) از شعرای قرن نهم هجری ، از مردم هرات بود. امیر علیشیر نوائی درباره ٔ وی می نویسد که اول کمانگری میکرد و سپس به شغل حمامداری قیام نمود. طبع نیک دارد. و این بیت را از اشعار او آورده :هر جا که نام مجنون یا کوهکن برآیدجای س...
-
هاشم
لغتنامه دهخدا
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن ابی هاشم کوفی . محدث است و از پدرش روایت کرده . ابن حبان او را ثقه ذکر کرده است . (لسان المیزان ج 6 ص 184).
-
هاشم
لغتنامه دهخدا
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن حسین بن سلیمان الموسوی احسائی . فقیه امامی از مردم احساء (نجد) بود. وی به سال 1309 هَ . ق . وفات یافت و از جمله آثارش : کتاب «انموذج الحق المبین -خ » در اصول فقه مذهب شیعه و «ارجوزة فی الارث -خ » و «ارجوزة فی التوحید ...
-
هاشم
لغتنامه دهخدا
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن اخی الابرد. جاحظ از قول احمدبن عبدالرحمان الحرانی ، داستانی درباره ٔ مجلس ضیافت امیر اسحاق بن ابراهیم حاکم بغداد در زمان مأمون و معتصم و الواثق آورده و در آن ذکری از هاشم که یکی از مهمانان آن مجلس بوده کرده است . رجوع به کت...
-
هاشم
لغتنامه دهخدا
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن البِرِند. محدث است .
-
هاشم
لغتنامه دهخدا
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن القاسم بن مسلم بن مقسم اللیثی البغدادی . از محدثین فقه بود. اصل خاندانش از خراسان و خود در 134هَ . ق . در بغداد به دنیا آمد و همانجا پرورش یافت .مردم بغداد به وجودش افتخار میکردند. وی چهارهزار حدیث در بغداد نوشت . در سال 207...
-
هاشم
لغتنامه دهخدا
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن حازم بن ابی نمی . امیری از بزرگان یمن که از سال 1036 تا 1039 هَ . ق . حکومت بیت الفقیه (شهری در تهامه ٔ یمن ) و توابعش را عهده دار بود. سپس والی لجب و محرق گردید و در سال 1045 هَ . ق . زُبَید را به تصرف آورد تا آخر عمر خوددر...
-
هاشم
لغتنامه دهخدا
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن حرملةبن الاشعر المری . از قبیله ٔ بنی مرة پسر عوف بن ذبیان . وی ازسواران و جنگجویان دوره ٔ جاهلیت عرب و رئیس و مهتر قبیله ٔ بنی مرةبن عوف بود. معاویةبن عمرو السلمی برادر خنساء شاعره ٔ معروف دوره ٔ جاهلیت ، به دست وی کشته شد....
-
هاشم
لغتنامه دهخدا
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن حسان . صاحب عیون الاخبار، داستانی از قول وی که او نیز از قول مردی از قبیله بنی تمیم نقل کرده ، در کتاب خود آورده است . برای اطلاع بیشتر رجوع به عیون الاخبار ج 4 ص 130 شود.
-
هاشم
لغتنامه دهخدا
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن حسن بن محمد الرستمی ، مکنی به ابوغالب . صاحب ترجمه ٔ محاسن اصفهان ابیات زیر را که در وصف اصفهان است به وی نسبت داده :اذا احیاءالبلاد لنا حیاهاو اردی من عز الیه صداهاسقی الارض المدینة ماء وردزکی العرف لایسقی سواهاوردت عاجلا ا...