کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هارپ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هارپ
/hārp/
معنی
ساز زهی مثلثشکل، در اندازههای مختلف که با انگشت و بهصورت تکنوازی نواخته میشود و در ارکسترها کاربرد دارد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هارپ
لغتنامه دهخدا
هارپ . (فرانسوی ، اِ) نام ساز سه گوشه ای که تارهای آن در طول نامساویند و با دو دست نواخته میشود. هارپ را مصریان قدیم و عبرانیان و اقوام دیگر به حالت بسیار ناقص و ابتدائی میشناختند و به کار میبردند. بنابر افسانه ها داود پیغامبر به همراهی این ساز آواز ...
-
هارپ
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) سازی است سه گوشه که تارهای آن در طول نامساویند و با دو دست نواخته شود.
-
هارپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: harpe] (موسیقی) hārp ساز زهی مثلثشکل، در اندازههای مختلف که با انگشت و بهصورت تکنوازی نواخته میشود و در ارکسترها کاربرد دارد.
-
جستوجو در متن
-
mouth harp
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هارپ دهان
-
wind harp
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هارپ بام
-
aeolian harp
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هارپ ائولین، الت موسیقی بادی شبیه بجعبه
-
harps
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هارپ ها، چنگ، غربال، الک، سرند، چنگ زدن، بصدا در اوردن، ترغیب کردن
-
پدال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: pédale] pedāl ۱. پایی؛ مربوط به پا.۲. رکاب.۳. اهرم کنترلکننده در اتومبیل و بعضی دستگاهها که زیر پا قرار میگیرد.۴. (موسیقی) وسیلهای پایی در سازهایی مانند پیانو، هارپ، و امثال آن که به نوازنده کمک میکند تا طنین صداها را ممتد، خیلی ...
-
چنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čang ۱. (موسیقی) از سازهای سیمی قدیمی که ۴۶ سیم دارد و با انگشتان دست نواخته میشود؛ هارپ: ◻︎ پیران چنگپشت و جوانان چنگزلف / در چنگ، جام باده و در گوش بانگ «چنگ» (سوزنی: ۲۳۲).۲. (صفت) [قدیمی] هرچیز خمیده یا سرکج؛ خمیده؛ منحنی.〈 چنگ زدن:...
-
تار
لغتنامه دهخدا
تار. (اِ) چیز دراز بسیار باریک مثل موی و لای ابریشم و رشته ٔپنبه و تنیده ٔ عنکبوت . (فرهنگ نظام ). تانه ٔ بافندگان که نقیض پود است . (برهان ) (انجمن آرا). ریسمان جامه که بهندی تانا گویند. (غیاث اللغات ). ریسمان پارچه که در طول واقع شده است ، و آنکه د...
-
چنگ
لغتنامه دهخدا
چنگ . [ چ َ ] (اِ) نام سازیست مشهور . (جهانگیری ) (برهان ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). سازی است مشهور که سر آن خمیده است و تارها دارد. (آنندراج ) (انجمن آرا). نوعی از مزامیر است در غایت شهرت . (شرفنامه ٔ منیری ). صنج ؛ و آن بر دو قسم است یکی دو صف...