کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هاجة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هاجة
لغتنامه دهخدا
هاجة. [ ج َ ](ع اِ) غوک ماده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ضفدع ماده . ج ، هاجات . تصغیر آن هُوَیجه . هُیَیْجه . (از اقرب الموارد).
-
هاجة
لغتنامه دهخدا
هاجة. [ هاج ْ ج َ ] (ع ص ) چشم به مغاک فرورفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): عین هاجة؛ ای غائرة. (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
حاجت
واژگان مترادف و متضاد
۱. احتیاج، ارب، دربایست، درخواست، ضرورت، غایت، نهمت، نیاز، نیازمندی ۲. آرزو، امید، مراد، مقصود
-
حاجت
فرهنگ فارسی معین
برداشتن ( ~. بَ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) مراد خواستن ، نیاز بردن .
-
حاجت
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . حاجة ] (اِ.) 1 - ضرورت ، نیاز. 2 - امید، آرزو. ج . حاجات ، حوائج .
-
حاجت
لغتنامه دهخدا
حاجت . [ ج َ ] (ع اِ) صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید:در مجمع السلوک آمده است : ضرورت مقداری را گویند که آدمی بی آن بقا نیابد و آن را حقوق نفس نیز گویند وحاجت ، مقداری را گویند که آدمی بی آن بقا یابد معهذا بدان محتاج شود، چون جامه ٔ دوم بالای پیراهن و...
-
حاجة
لغتنامه دهخدا
حاجة. [ ج ج َ ] (ع ص ) تأنیث حاج ، نعت مونث ازحج . زنی بزیارت خانه ٔ کعبه توفیق یافته . ج ، حواج .
-
حاجة
لغتنامه دهخدا
حاجة. [ ج َ ] (ع اِ) خار سپید. خار ترنی .
-
حاجة
لغتنامه دهخدا
حاجة. [ج َ ] . (اِخ ) نام جائی است . لبید گوید : فذکّرها مناهل َ آجنات بحاجة لاتنزح ُ بالدوالی .(معجم البلدان ).
-
حاجت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حاجة، جمع: حاجات و حَوائِج] hājat ۱. نیازمندی؛ نیاز.۲. آرزو؛ امید.
-
حَاجَةً
فرهنگ واژگان قرآن
نیاز
-
جستوجو در متن
-
هویجة
لغتنامه دهخدا
هویجة. [ هَُ وَ ج َ ] (ع اِ مصغر) مصغر هاجة است . و هاجة غوک است . (منتهی الارب ).
-
ازرود
لغتنامه دهخدا
ازرود. [ اُ زِ ] (اِخ ) اوزرود. یکی از بلوک ناحیه ٔ نور در مازندران . مرکز وی یوش یا بلده . عده ٔ قری 18 و جمعیت تقریبی 4450 تن . حدّ شمالی نیچرستاق کجور، شرقی کمررود، جنوبی لورا و شهرستانک و غربی بیرون بشم کلارستاق . (جغرافیای سیاسی تألیف کیهان ص 2...