کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هاتفی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هاتفی
لغتنامه دهخدا
هاتفی . (اِخ ) 1- از اهالی اَدِرنه 2- از اهالی انگوریه (آنقره ) 3- از اهالی نیکده . 4- از اهالی بروسه . هر چهار تن از شعرای قرن ده و دوازده هجری عثمانی میباشند. (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
هاتفی
لغتنامه دهخدا
هاتفی . [ ت ِ ] (اِخ ) ملا عبداﷲ هاتفی خبوشانی جامی خواهرزاده ٔ عبدالرحمن جامی شاعر و عارف ایرانی قرن نهم (متوفی 927 هَ . ق .) بوده است . چهار کتاب لیلی و مجنون ، شیرین و خسرو، هفت منظر، تمرنامه (ظفرنامه ) را به تقلید خمسه ٔ نظامی به نظم کشیده ، ولی ...
-
واژههای مشابه
-
اِتّصالٌ هاتِفي
دیکشنری عربی به فارسی
تماس تلفني , ارتباط تلفني
-
واژههای همآوا
-
حاتفی
لغتنامه دهخدا
حاتفی . (اِخ ) نام کتابی است صابئین را و در آن امر رأس و عجائب نیرنجات و عُقَد و صور و غیر آن است . (ابن الندیم ).
-
جستوجو در متن
-
جامی
لغتنامه دهخدا
جامی .(اِخ ) ملاعبداﷲ ملقب به هاتفی . رجوع به هاتفی شود.
-
ارتباط تلفنی
دیکشنری فارسی به عربی
اِتّصالٌ هاتِفي
-
تماس تلفنی
دیکشنری فارسی به عربی
اِتّصالٌ هاتِفي ، الإتصال الهاتفي
-
منگلوسی
لغتنامه دهخدا
منگلوسی . [ م َ گ َ ] (ص نسبی ) منسوب به منگلوس : فیلان سفید منگلوسی خم گشته ز بار آن عروسی .هاتفی .
-
اشترک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ اشتر] ‹شترک› [قدیمی] 'oštorak ۱. شتر کوچک؛ شتربچه.۲. خیزآب؛ موج دریا: ◻︎ روان شد سپاه پرآشوب سیل / در آن اشترک اشتران خیلخیل (هاتفی: لغتنامه: اشترک).
-
اغلن
لغتنامه دهخدا
اغلن . [ اَ ل َ ] (اِخ ) نام شاهزاده ای از نژاد تیمور. (ناظم الاطباء):یمین سپه کرد خان بزرگ ز نیروی اغلن نژادان سترگ .هاتفی (از شعوری ).
-
ارس
لغتنامه دهخدا
ارس . [ اَ رَ ] (اِخ )(... خان ) نام شاهزاده ای است از قبچاق : به پور ارس خان سپردش عنان قوی دست کردش به تیغ و سنان .هاتفی (از شعوری ).
-
باغیگری
لغتنامه دهخدا
باغیگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) عصیان . بی فرمانی . (آنندراج ) : گروهی ز عقل و سیاست بری در آنجا زده کوس باغیگری .ملاعبداﷲ هاتفی (ازآنندراج ).