کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نی نی چشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نی نی چشم
دیکشنری فارسی به عربی
مقلة العين
-
واژههای مشابه
-
ني
دیکشنری عربی به فارسی
مرا , بمن
-
macaroni
نیرشته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] نوعی خمیراک رشتهای و طویل لولهای که مادۀ اصلی خوراک ماکارونی است
-
نى قیلون
لهجه و گویش بختیاری
ney qeylun نى غلیان.
-
clarinets
قرهنیها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] دستهای از سازها با زبانۀ زنشی ساده که لولهای استوانهای دارند
-
durum wheat, Triticum turgidum, T. durum, durum
گندم نیرشته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] نوعی گندم سخت که از آن برای تهیۀ نیرشته استفاده میشود
-
Ney-Allen Nebula
سحابی نِی ـ آلن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] چشمۀ گستردهای از گسیل فروسرخ که در سحابی جبار و در نزدیکی ذوزنقه واقع شده است
-
جستوجو در متن
-
ببک
لغتنامه دهخدا
ببک . [ ب َ ب َ ] (اِ) حدقه ٔ چشم . (ناظم الاطباء). ببه . نی نی . مردم چشم . مردمک . ذباب العین . انسان العین . مردمه . کاک . کیک . تخم چشم . مردم . ناظر. || بچه . فرزند. (ناظم الاطباء).
-
ببه
لغتنامه دهخدا
ببه . [ ب َ ب َ ] (اِ) (در زبان شیرخوارگان ) مردمک . ببک . نی نی . مردم چشم . به به . انسان العین . مردمک چشم . کاک . کیک . تخم چشم . صبی العین . مردمه . ذباب العین . || تصویر و شکل که کشند. || طفل خرد. عزیز. طفل شیرخوار. (یادداشت مؤلف ).
-
خوش نگاه
لغتنامه دهخدا
خوش نگاه . [ خوَش ْ / خُش ْ ن ِ ] (ص مرکب ) چشمی که نگاه زیبا دارد. چشمی که نگاهی سحرآمیز دارد : آن می که مست ازویم نی جام دیده نی جم مانند شمع سرخوش زان چشم خوش نگاهم .کلیم (ازآنندراج ).
-
به به
لغتنامه دهخدا
به به . [ ب َ ب َ / ب ِ ] (اِ) ببه . در تداول کودکان ببک (در چشم ). ذباب . ذباب العین . مردم . مردمک . نی نی . تخم چشم . انسان العین . کاک . کیک . (یادداشت بخط مؤلف ).- امثال :آن وقت که په په بود، به به نبود حالا که به به هست ، په په نیست . (یاددا...
-
هندوی نه چشم
لغتنامه دهخدا
هندوی نه چشم . [ هَِ ی ِ ن ُه ْ چ َ / چ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از نی سیاه نه سوراخ است : جنبش ده ترک لرزه دار ز شادی هندوی نه چشم را به بانگ درآورد.خاقانی .
-
قلم
فرهنگ فارسی معین
(قَ لَ) [ معر - یو. ] (اِ.) 1 - هر ابزاری که با آن بنویسند. 2 - نی تراشیده که با آن بنویسند. ؛ ~ به تخم چشم زدن کنایه از: کار نویسندگی یا قلم زنی کردن .