کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نی نهاوندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نی زار
لغتنامه دهخدا
نی زار. [ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان اراضی نیزار بخش مرکزی شهرستان قم در 52هزارگزی جنوب غربی قم متصل به جاده ٔ قم به اصفهان . در جلگه ای بر کنار رود واقع و دارای 355 تن سکنه است . آبش از رودخانه ٔ قم و محصولش غلات ، بادام ، توت ، قیسی و شغل اهالی زر...
-
نی زن
لغتنامه دهخدا
نی زن . [ ن َ / ن ِ زَ ] (نف مرکب ) نی نواز. (آنندراج ). کسی که نی می نوازد. (ناظم الاطباء). نائی . نایی . نوازنده ٔ نای . نای زن . رجوع به نای زن شود.
-
نی سان
لغتنامه دهخدا
نی سان . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) به معنی نی مانند، چه سان به معنی شبیه و مانند بود. (از برهان ). از: نی ، به معنی نای + سان (پسوند شباهت ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
-
نی سوار
لغتنامه دهخدا
نی سوار. [ ن َ / ن ِ س َ ] (ص مرکب ) طفلی که مرکب از نی کند. (آنندراج ). بچه ای که به روی نی سواری می کند. (ناظم الاطباء) : کس نی سوار دیدکه باشد مصاف داروز نی ستور دید که در ره غبار کرد. خاقانی .نرمی ز حد مبر که چو دندان مار ریخت هر طفل نی سوار کند ...
-
نی سیاه
لغتنامه دهخدا
نی سیاه . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سردارآباد بخش مرکزی شهرستان شوشتر در 9هزارگزی جنوب غربی شوشتر و 8هزارگزی جنوب جاده ٔ دزفول به شوشتر، کنارغربی رود شطیط، در دشت گرمسیری واقع و دارای 200 تن سکنه است . آبش از رود شطیط، محصولش غلات و شغل اهالی ...
-
نی لبک
لغتنامه دهخدا
نی لبک . [ ن َ/ ن ِ ل َ ب َ ] (اِ مرکب ) فلوت . قسمی مزمار باریک تر در جسم و آوا از نی . (یادداشت مؤلف ). قسمی آلت موسیقی بادی است که آن را از نی سازند، یک سر آن را بین دو لب نهند و با دمیدن نوازند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
نی نردبام
لغتنامه دهخدا
نی نردبام . [ ن َ ن َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یک مهه ٔ بخش مسجدسلیمان ، کنار جاده ٔ مسجدسلیمان به هفتگل ، در منطقه ٔ کوهستانی گرمسیری واقع است و 120 تن سکنه دارد. آبش از چشمه تلخ ، محصولش غلات و شغل اهالی کارگری شرکت نفت و زراعت و گله داری است ...
-
نی نواز
لغتنامه دهخدا
نی نواز. [ ن َ/ ن ِ ن َ ] (نف مرکب ) نی زن . زمار. که مزمار نوازد.
-
نی نیک
لغتنامه دهخدا
نی نیک . [ یَک ] (اِ مصغر) نی نی خرد. (یادداشت مؤلف ). نی نی کوچک . (فرهنگ فارسی معین ). تصغیر نی نی به معنی بچه ٔ کوچک است ، مثلاً وقتی بخواهند بگویندکسی به حد رشد رسیده و باید عاقل و بالغ باشد گویند«فلان کس [ خاصه اگر زن باشد ] دیگر نی نیک که نیست...
-
نازک نی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نِ) (ص مر.) یکی از دو استخوان تشکیل دهندة ساق پا.
-
نی انبان
فرهنگ فارسی معین
(نِ یا نَ. اَ) (اِمر.) نوعی نی (نای ) که آلتی دمیدنی همراه دارد، شبیه انبان .
-
نی بست
فرهنگ فارسی معین
(نِ یا نَ بَ) (اِمر.) محوطه ای که با نی محصور کنند.
-
نی پیچ
فرهنگ فارسی معین
(نِ یا نَ) (اِمر.) لولة ساخته از مفتول یا غیره که بر او آن پوست یا پارچه گرفته ، یک سر آن به قلیان متصل است و سر دیگر به دهان (به هنگام کشیدن قلیان ).
-
نی دوده
فرهنگ فارسی معین
(نِ یا نَ دِ) (اِمر.) آلتی است برای کشیدن شیرة تریاک که مانند وافور دارای حقة گلی است و چوبی دارد و شیره را با چراغ به وسیلة آن می کشند.
-
نی شکر
فرهنگ فارسی معین
(نَ شَ یا نِ ش کَ) [ په . ] (اِمر.) نوعی از نی با ساقه های بلند که برگ های دراز و گل های سرخ کم رنگ دارد. در داخل آن شیره ای وجود دارد که از آن شکر به دست می آورند.