کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیک طالع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نیک اختیار
لغتنامه دهخدا
نیک اختیار. [ اِ ](ص مرکب ) نیک گزین . (فرهنگ فارسی معین ) : نیک اختیار باشد هر کس که کرددرگاه تو و خدمت تو اختیار.فرخی .
-
نیک اختیاری
لغتنامه دهخدا
نیک اختیاری . [ اِ ] (حامص مرکب ) نیکوگزینی . (فرهنگ فارسی معین ). نیک اختیار بودن .
-
نیک اخلاق
لغتنامه دهخدا
نیک اخلاق . [ اَ ] (ص مرکب ) خوش اخلاق . نیک خو. رجوع به نیک اخلاقی شود.
-
نیک اخلاقی
لغتنامه دهخدا
نیک اخلاقی . [ اَ ] (حامص مرکب ) خوش خوئی . نیک خوئی . نیک اخلاق بودن : آرزوی دل خلقی تو به شیرین سخنی اثر رحمت حقی تو به نیک اخلاقی .سعدی .
-
نیک ازار
لغتنامه دهخدا
نیک ازار. [ اِ ] (ص مرکب ) عفیف . (یادداشت مؤلف ) : مردمان این شهرها [ صور، سندان و ... به هندوستان ] موی فروهشته دارند و نیک ازار باشند. (حدود العالم ).
-
نیک اسب
لغتنامه دهخدا
نیک اسب . [ اَ ] (ص مرکب ) نیک اسبه .رجوع به نیک اسبه شود : پس از شکستن لشکر مبارزان نیک اسبان به دم رفتند. (تاریخ بیهقی ص 692).
-
نیک اسبه
لغتنامه دهخدا
نیک اسبه . [ اَ ب َ / ب ِ] (ص مرکب ) دارای اسب راهوار. (فرهنگ فارسی معین ) : خیاره با چند تن که نیک اسبه بودند بجستند. (تاریخ بیهقی ص 39). سواری پنجاه نیک اسبه بر مقدمه و طلیعه فرستاد. (تاریخ بیهقی ص 435). امیر به تاختن رفت با سواران جریده و نیک اسبه...
-
نیک اصل
لغتنامه دهخدا
نیک اصل . [ اَ ] (ص مرکب ) نژاده . (یادداشت مؤلف ).
-
نیک اعتقاد
لغتنامه دهخدا
نیک اعتقاد. [ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) خوش نیت . خوش عقیدت : ز هر بدی دل نیک اعتقاد تو خالی است بر آن قیاس که خالی است خلد از اهریمن . سوزنی .یقین شده ست همه خلق را که نیست چو توستوده سیرت و نیک اعتقاد و نیکوظن . سوزنی .دل آسوده شد مرد نیک اعتقادکه سرگشته ...
-
نیک امانتی
لغتنامه دهخدا
نیک امانتی . [ اَ ن َ ] (حامص مرکب ) امین بودن . درستکاری : چون روزگاری بگذشت این جوان از نیک امانتی و فصیحی و جوانمردی به ندیمی امین بلخ افتاد. (اسکندرنامه ) (یادداشت مؤلف ).
-
نیک انجام
لغتنامه دهخدا
نیک انجام . [ اَ ] (ص مرکب ) خوش عاقبت . عاقبت به خیر. نیکوسرانجام : چون بخت نیک انجام را باما به کلی صلح شدبگذار تا جان می دهد بدگوی بدفرجام را. سعدی .به دور عدل تو ای نیک نام نیک انجام خدای راست بر آفاق نعمتی طایل .سعدی .
-
نیک انجامی
لغتنامه دهخدا
نیک انجامی .[ اَ ] (حامص مرکب ) خوش عاقبتی . نیکوسرانجام بودن .
-
نیک اندیش
لغتنامه دهخدا
نیک اندیش . [ اَ ] (نف مرکب ) خوش فطرت . خیرخواه . (ناظم الاطباء). خوش نیت . نیکونیت . نیک خواه : همتی را که هست نیک اندیش نیکوئی پیشه نیکی آرد پیش . نظامی .خویشتن راخیر خواهی نیک خواه خلق باش زآنکه هرگز بد نباشد مرد نیک اندیش را. سعدی .نیکوئی کن که ...
-
نیک اندیشی
لغتنامه دهخدا
نیک اندیشی . [ اَ ] (حامص مرکب ) خیرخواهی . خوش نیتی . عمل نیک اندیش .
-
نیک باز
لغتنامه دهخدا
نیک باز. (نف مرکب ) مجود. (السامی ). نیک کار. (آنندراج ). نیکوکار. آنکه اعمال خیر از وی صادر شود. (ناظم الاطباء).