کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیک تدبیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نیک پیوند
لغتنامه دهخدا
نیک پیوند. [ پ َ / پ ِ وَ ] (ص مرکب ) وفادار. نیک پیمان : به رستم چنین گفت پس شهریارکه ای نیک پیوند به روزگار.فردوسی .
-
نیک تن
لغتنامه دهخدا
نیک تن . [ ت َ ] (ص مرکب ) اسبی که پوست تن وی براق بود. (ناظم الاطباء).
-
نیک جبلت
لغتنامه دهخدا
نیک جبلت . [ ج ِ ب ِل ْ ل َ ] (ص مرکب ) نیک خصال . نیک طینت . (یادداشت مؤلف ).
-
نیک جو
لغتنامه دهخدا
نیک جو. (نف مرکب ) نیک خواه : دو پرخاشجوی و یکی نیک جوی گرفتند پرسش نه بر آرزوی .فردوسی .
-
نیک چهر
لغتنامه دهخدا
نیک چهر. [ چ ِ ] (ص مرکب ) خوب روی . نیکوروی . نیک روی . زیبا.
-
نیک خدایی
لغتنامه دهخدا
نیک خدایی .[ خ ُ ] (حامص مرکب ) بنده نوازی . به شرایط خدایی عمل کردن : پس آن نشانیهای مهربانی و نیک خدائی که از من دیدید. (کشف الاسرار از فرهنگ فارسی معین ).
-
نیک خدمت
لغتنامه دهخدا
نیک خدمت . [ خ ِ م َ ] (ص مرکب ) کسی که خوب خدمت مخدوم کند. (فرهنگ فارسی معین ). مطیع. فرمانبردار. خوش خدمت . رجوع به نیک خدمتی شود.
-
نیک خدمتی
لغتنامه دهخدا
نیک خدمتی . [ خ ِ م َ] (حامص مرکب ) خوب خدمت مخدوم کردن . (فرهنگ فارسی معین ). خوش خدمتی . شیرین فرمانی . فرمان برداری . نیک خدمت بودن : هرکه از خدمتکاران خدمتی شایسته ٔ بواجب بکردی در حال او را نواخت و انعام فرمودندی ... تا دیگران بر نیک خدمتی حریص ...
-
نیک خصال
لغتنامه دهخدا
نیک خصال . [ خ ِ ] (ص مرکب ) خوش اخلاق . خوش رفتار. (فرهنگ فارسی معین ). نیک خو. خوش خصال : شاد باش ای ملک پاک دل پاک گهرکام ران ای ملک نیک خوی نیک خصال .فرخی .
-
نیک خصالی
لغتنامه دهخدا
نیک خصالی . [ خ ِ ] (حامص مرکب ) خوش اخلاقی . خوش رفتاری . (فرهنگ فارسی معین ). خوش خصالی . نیک خصال بودن .
-
نیک خصلت
لغتنامه دهخدا
نیک خصلت . [ خ َ ل َ ] (ص مرکب ) خوش خوی . خوش ذات . (ناظم الاطباء). خوش خلق . (فرهنگ فارسی معین ).
-
نیک خصلتی
لغتنامه دهخدا
نیک خصلتی . [ خ َ ل َ ] (حامص مرکب ) نیک خصلت بودن . خوش خویی .
-
نیک خلق
لغتنامه دهخدا
نیک خلق . [ خ ُ ] (ص مرکب ) خوش خوی . خوش رفتار. ملایم و مهربان .
-
نیک خلقت
لغتنامه دهخدا
نیک خلقت . [ خ ِ ق َ ] (ص مرکب ) معصوب الخلق . (از منتهی الارب ) (یادداشت مؤلف ).
-
نیک خلقی
لغتنامه دهخدا
نیک خلقی . [ خ ُ ] (حامص مرکب ) خوش خویی . خوش رفتاری . نیک خلق بودن .