کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیکونهاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نیکونهاد
مترادف و متضاد
خوشذات، خوشفطرت، خوشقلب، نیکخلق، نیکسیرت، نیکفطرت، نیکوخصال ≠ بدنهاد
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نیکونهاد
لغتنامه دهخدا
نیکونهاد. [ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) نیک نهاد. خوش فطرت . نیکوسرشت . (یادداشت مؤلف ) : شنید این سخن پیر نیکونهادبخندید کای یار فرخ نژاد. سعدی .گر قدر خود بدانی قربت فزون شودنیکونهاد باش که پاکیزه جوهری . سعدی .غلامش به دست کریمی فتادتوانگر دل و دست و ن...
-
نیکونهاد
واژگان مترادف و متضاد
خوشذات، خوشفطرت، خوشقلب، نیکخلق، نیکسیرت، نیکفطرت، نیکوخصال ≠ بدنهاد
-
جستوجو در متن
-
خوش نهاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xošna(e)hād نیکنهاد؛ نیکونهاد؛ نیکوسرشت.
-
نیکوسرشت
واژگان مترادف و متضاد
خوشباطن، نیکخواه، نیکسرشت، نیکونهاد ≠ بدسرشت
-
نیکنهاد
واژگان مترادف و متضاد
خوشفطرت، نیکسرشت، نیکسیرت، نیکوسرشت، نیکونهاد ≠ بدنهاد
-
نیکوطینت
لغتنامه دهخدا
نیکوطینت . [ ن َ ] (ص مرکب ) نیک طینت . نیکوسرشت . نیکونهاد.
-
خوشفطرت
واژگان مترادف و متضاد
خوشذات، خوشسیرت، خوشقلب، خیرخواه، نیکدل، نیکسرشت، نیکنهاد، نیکونهاد ≠ بدذات، بدسرشت، پستفطرت، بدنهاد
-
نیک درون
لغتنامه دهخدا
نیک درون . [ دَ ] (ص مرکب ) نیک سیر. خوش طینت . نیکونهاد. خوش نیت .
-
نیک سرشت
لغتنامه دهخدا
نیک سرشت . [ س ِ رِ ] (ص مرکب ) خوش طینت . خوش فطرت . نیکونهاد. (یادداشت مؤلف ).
-
خوش طینت
لغتنامه دهخدا
خوش طینت . [ خوَش ْ / خُش ْ ن َ ] (ص مرکب ) نیک نهاد. نیکونهاد. (یادداشت مؤلف ). خوب سرشت . پاک نهاد.
-
خوش فطرت
لغتنامه دهخدا
خوش فطرت . [ خوَش ْ / خُش ْ ف ِ رَ ] (ص مرکب ) خوش طینت . خوش سرشت . خوش ذات . نیکونهاد. نیکوسیرت .
-
خوش باطن
لغتنامه دهخدا
خوش باطن . [ خوَش ْ / خُش ْ طِ ] (ص مرکب ) نیکوسرشت . نیکونهاد. || در مقام طعن ، آنکه باطن بد دارد. خبیث . لئیم . بدسیرت . بدجنس .
-
خوش جبلت
لغتنامه دهخدا
خوش جبلت . [ خوَش ْ / خُش ْ ج ِ ب ِل ْ ل َ ] (ص مرکب ) خوش ذات .خوش طینت . خوش جنس . خوش سریرت . نیکوسریرت . نیکونهاد.
-
زیباسرشت
لغتنامه دهخدا
زیباسرشت . [س ِ رِ ] (ص مرکب ) نیک فطرت که دارای کردارهای نیکو باشد. (ناظم الاطباء). نیکونهاد. نیک طینت : بجای چنین دلبر مهربان که زیباسرشت است و شیرین زبان .نظامی .