کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیکواندام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نیکواندام
لغتنامه دهخدا
نیکواندام . [ اَ ] (ص مرکب ) خوش اندام . خوش ترکیب : مطرهف ؛ مرد تمام خلقت نیکواندام .ظبیة همیر؛ آهو ماده ٔ نیکواندام . (از منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
نیکواعضا
لغتنامه دهخدا
نیکواعضا. [ اَ ] (ص مرکب ) خوش اندام . خوش ترکیب . نیکواندام .
-
علکة
لغتنامه دهخدا
علکة. [ ع َ ل َ ک َ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ فربه و نیکواندام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
اعسام
لغتنامه دهخدا
اعسام . [ اَ ] (ع اِ) بعیر حسن الاعسام ؛ شتر نیکواندام . (منتهی الارب ).
-
نیکوپیکر
لغتنامه دهخدا
نیکوپیکر. [ پ َ / پ ِ ک َ] (ص مرکب ) خوش اندام . نیکوتن . نیکواندام . خوش هیکل : غیداق و رجل هیئی ؛ مردی نیکوپیکر. (از منتهی الارب ).
-
همیر
لغتنامه دهخدا
همیر. [ هََ ] (ع ص ) پیرزن میرنده . || ظبی همیر؛ آهوی خوش اندام . (اقرب الموارد). ظبیة همیر؛ آهوی ماده ٔ نیکواندام . (منتهی الارب ).
-
مطرهف
لغتنامه دهخدا
مطرهف . [ م ُرَ هَِ ف ف ] (ع ص ) مرد تمام خلقت نیکواندام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
هبارک
لغتنامه دهخدا
هبارک . [ هَُ رِ ] (ع ص ) شاب هبارک ؛ جوان تمام . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). جوانی نیکواندام . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
پاک تن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pāktan ۱. پاکیزهتن؛ کسی که تن و بدنش آلوده نباشد.۲. [قدیمی، مجاز] پارسا؛ عفیف.۳. [قدیمی، مجاز] نجیب و اصیل.۴. [قدیمی، مجاز] نیکواندام.
-
عطبل
لغتنامه دهخدا
عطبل . [ ع ُ ب ُ ] (ع ص ) زن جوان خوب صورت تمام خلقت نیکواندام پرگوشت درازگردن . (منتهی الارب ). زن جوان زیبای پرگوشت گردن دراز. (از اقرب الموارد). ج ، عَطابل ، عَطابیل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). عُطبول . عُطبولة.عَیطَبول . رجوع به عطبول و عطبو...
-
عطلة
لغتنامه دهخدا
عطلة. [ ع َ طِ ل َ ] (ع ص ) شتر نیکواندام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شترماده ٔ گزیده . (منتهی الارب ). ناقه ٔ صفی ّ و برگزیده . (از اقرب الموارد). || گوسپند بسیارشیر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دلو دوال بریده ٔ گوشه شکسته . (منتهی ...
-
عیطبول
لغتنامه دهخدا
عیطبول . [ ع َ طَ ] (ع ص ) زن جوان خوب صورت تمام خلقت نیکواندام . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). زن جوان زیباو ممتلی ٔ و درازگردن . (از اقرب الموارد). عُطبل . عُطبول . عُطبولة. ج ، عطابل ، عطابیل . (اقرب الموارد).
-
هبرک
لغتنامه دهخدا
هبرک . [ هََ رَ ](ع ص ) شباب هبرک ؛ جوانی تمام . شاب هبرک ؛ جوان تمام جوانی نیکواندام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) : جاریة شبت شبابا هبرکالم یعد ثدیا نحرها أن فلکا.(از تاج العروس ).
-
خرعب
لغتنامه دهخدا
خرعب . [ خ َ ع َ ] (ع اِ) شاخ یک ساله ٔ درخت و شاخ تر و دراز و نازک و نورسته . || (ص ) زن جوان نیکواندام و نرم . || زن سپید نرم و تناور و پرگوشت و باریک اندام . || مرد درازبالا و پرگوشت . (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (منتهی الارب ).