کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیوشا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نیوشا
/niyušā/
معنی
= نیوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. سروش
۲. مستمع
۳. حرفشنو، سامع، شنوا
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نیوشا
فرهنگ نامها
(تلفظ: niyušā) (در قدیم) شنوا ، شنونده ؛ (به مجاز) یادگیرنده ، آموزنده .
-
نیوشا
واژگان مترادف و متضاد
۱. سروش ۲. مستمع ۳. حرفشنو، سامع، شنوا
-
نیوشا
لغتنامه دهخدا
نیوشا. (نف ) شنوا. شنونده و فهم کننده و یادگیرنده . (برهان قاطع). درک کننده . (ناظم الاطباء). گوش دهنده . نغوشا. (فرهنگ لغات شاهنامه ). نغوشاک . (فرهنگ فارسی معین ) : به هر کار کوشا بباید بدن بدانش نیوشا بباید شدن . فردوسی .بدو گفت آنکس که کوشاتر است...
-
نیوشا
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (ص فا.) شنوا، درک کننده .
-
نیوشا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: niyošāk] [قدیمی] niyušā = نیوشیدن
-
نیوشا
واژهنامه آزاد
شنونده.
-
جستوجو در متن
-
شنوا
واژهنامه آزاد
نیوشا
-
سمیع
واژگان مترادف و متضاد
شنوا، نیوشا ≠ ناشنوا، اصم
-
نیوشنده
واژگان مترادف و متضاد
سامع، شنونده، مستمع، نیوشا
-
مستمع
واژگان مترادف و متضاد
۱. سامع، شنوا، شنونده، نیوشا ≠ متکلم، گوینده ۲. مخاطب ≠ متکلم
-
نوشا
فرهنگ نامها
(تلفظ: nušā) (نوش + ا (پسوند با معنی فاعلی)) ، نیوشا ، شنوا ، شنونده ؛ (به مجاز) یادگیرنده و آموزنده ؛ شیرین ، زندگی .
-
سروش
واژگان مترادف و متضاد
۱. جبرئیل، فرشته، مطیع، ملک، نیوشا، هاتف، جبرائیل ۲. پیکایزدی ۳. الهام، پیام غیبی ۴. هفدهمین روز ماهشمسی
-
کوشا
لغتنامه دهخدا
کوشا. (نف ) جد و جهد کننده و کوشش نماینده . (ناظم الاطباء). کوشنده . سعی کننده . مقابل تنبل و کاهل . (فرهنگ فارسی معین ). ساعی . جاهد. جادّ. مُجِدّ. جهدکننده در کار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به هر کار کوشا بباید بدن به دانش نیوشا بباید شدن .فردو...
-
شب چرا
لغتنامه دهخدا
شب چرا. [ ش َ چ َ ] (نف مرکب ) حیوانی که در شب میچرد. (از فرهنگ نظام ). ستوری که در شب چرا میکند. (ناظم الاطباء). الف در چرا زایدست ، خان آرزو در سراج اللغات گوید: بعضی از فضلای معاصرین الف را در این بیت نظامی :به شب زنگی آن شب چرا گشته مست چو ماه آم...