کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیمگیاهخوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
demi-vegetarian
نیمگیاهخوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] گیاهخواری که بهندرت گوشت مصرف میکند یا فقط گوشت مرغ میخورد
-
واژههای مشابه
-
vegetarian
گیاهخوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] فردی که به هر دلیل از خوردن گوشت و فراوردههای گوشتی پرهیز میکند
-
vegan, strict vegetarian, pure vegetarian
گیاهخوار مطلق
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] گیاهخواری که بههیچوجه غذاهای با منشأ حیوانی مصرف نمیکند
-
pescovegeterian
ماهیگیاهخوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] فرد نیمهگیاهخواری که علاوهبر مصرف غذای گیاهی، ماهی و غذای دریایی نیز مصرف میکند
-
pollovegeterian
مرغگیاهخوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] فرد نیمهگیاهخواری که علاوهبر غذاهای گیاهی، گوشت مرغ و ماکیان نیز مصرف میکند
-
lacto-ovovegetarian
شیرخاگ گیاهخوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] گیاهخواری که تخممرغ و شیر و فراوردههای آن را نیز مصرف میکند
-
نیم
لغتنامه دهخدا
نیم . (اِ) نصف . نیمه . یک جزء از دو جزء چیزی . (یادداشت مؤلف ). یک دوم چیزی : چو از روز رخشنده نیمی برفت دل هر دو جنگی سواران بتفت . فردوسی .وزین بهر نیمی شب دیریازنشستی همی با بتان طراز. فردوسی .چو نیمی گذشت از شب دیریازدلیران برفتن گرفتند ساز. فر...
-
نیم
لغتنامه دهخدا
نیم . (ع اِ) نعمت تام . (منتهی الارب ) (از متن اللغة)(از اقرب الموارد). || زندگانی آسان و خوش . (منتهی الارب ). عیش لین . زندگی راحت . (از متن اللغة). || آنکه مردم از وی آرام و اطمینان یابندو به وی انس گیرند. (منتهی الارب ) (از متن اللغة). یقال : فلا...
-
نیم
لغتنامه دهخدا
نیم . [ ن ُی ْ ی َ ] (ع ص ، اِ) جمع نائمة است . رجوع به نائمة شود. || جمع نائم است . رجوع به نائم شود.
-
نیم
لغتنامه دهخدا
نیم . [ نی ی َ ] (ع ص ، اِ) جمع نائم است . رجوع به نائم شود.
-
نیم
واژگان مترادف و متضاد
۱. نصفه، نصف، نیمه ۲. میان، وسط
-
نیم
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) نصف ، یک دوُم از چیزی .
-
نیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nēm] nim یک قسمت از دو قسمت چیزی؛ نصف.
-
نیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از هندی] (زیستشناسی) nim درختی بزرگ، با برگهای ریز و نازک، گلهای خوشهای و خوشبو، و میوهای شبیه سنجد که در هندوستان میروید.