کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیمفرود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
half cadance, semi-cadence, half close
نیمفرود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] فرودی که از پیوند آکورد هر درجه با آکورد درجۀ پنجم حاصل میشود
-
واژههای مشابه
-
فرود
فرهنگ نامها
(تلفظ: forud) (به مجاز) فرا رسیدن ؛ (در قدیم) پایین ، نشیب ، سرازیری ، قرار گرفته در مرتبهی پایین از جهت مقام ؛ (در اعلام) پسر سیاوش از ' جریره ' دختر پیران ویسه .
-
فرود
واژگان مترادف و متضاد
پایین، تحت، زیر، نزول، هبوط ≠ فراز، فوق
-
trough, peak2
فرود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی] پایینترین حدّ هر متغیر
-
فرود
فرهنگ فارسی معین
(فُ) [ په . ] 1 - (اِ.) زیر، پایین . 2 - اندرون . 3 - بخش زیرین جایی . 4 - الگوهای ملودیک برای بازگشت به مُدِ اولیه یا مایة اصلی (موسیقی ). 5 - توالی آکوردها به عنوان پایان یا تقسیم یک قطعة موسیقیایی .
-
فرود
لغتنامه دهخدا
فرود. [ ف َ ] (اِخ ) جایی است . (از معجم البلدان ).
-
فرود
لغتنامه دهخدا
فرود. [ ف َ ] (اِخ ) نام پسر خسروپرویز از شیرین . (ولف ) : چو نستور و چون شهریار و فرودچو مردانشه آن شاه چرخ کبود.فردوسی .
-
فرود
لغتنامه دهخدا
فرود. [ ف َرْ وَ ] (اِ) چوب پس در خانه . (برهان ). فروده . رجوع به فروده شود.
-
فرود
لغتنامه دهخدا
فرود. [ ف ِ /ف ُ ] (پیشوند، ق ) در پهلوی فرت ، پارسی باستان ظاهراً فروتا ، سنسکریت پروتا . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نشیب و زیر و پائین . (برهان ). تحت . زیر. مقابل زبر و بر. (از یادداشت بخط مؤلف ). همواره بصورت ترکیب با افعال یا بهمراه حروف اضافه و ...
-
فرود
لغتنامه دهخدا
فرود. [ ف ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوار بخش سروستان شهرستان شیراز، واقع در 106هزارگزی جنوب باختری سروستان و 6هزارگزی راه اتومبیل رو شیراز به خفر. در جلگه قرار گرفته و 481 تن سکنه دارد. از رودخانه ٔ قره آغاج مشروب میشود. نام دیگر این آبادی پارو اس...
-
فرود
لغتنامه دهخدا
فرود. [ ف ُ ] (اِخ ) نام پسر سیاوش برادر کیخسرو که از دختر پیران ویسه بهم رسیده بود. (برهان ). نام پسر سیاوش و جریره . (ولف ) : ورا نام کردند فرخ فرودبه تیره شب اندر چو پیران شنود. فردوسی .که دانست نام و نشان فرودکز او شاه را دل بخواهد شخود.فردوسی .
-
فرود
لغتنامه دهخدا
فرود. [ ف ُ ] (ص ) برشته و بریان کرده .رجوع به فروده شود. || فریفته . || فریبنده و فریب دهنده . || زبون و بد. مغرور و غره . || (اِ) چوب زیرین چهارچوب درخانه . (برهان ). فروده . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
فرود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] farud ۱. تنها.۲. یکتا؛ یگانه.
-
فرود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: frōt، مقابلِ بالا] forud ۱. به زمین نشستن هواپیما.۲. (قید) پایین.۳. (اسم) (موسیقی) الگوهای ملودیک برای بازگشت به مایۀ اصلی و حالت اولیه در آخر اجرای هر دستگاه یا آواز.۴. (اسم) [قدیمی] نشیب؛ سرازیری.۵. (اسم) [قدیمی] بخش زیرین جایی.۶...