کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیمه کرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نیمه رسمی
لغتنامه دهخدا
نیمه رسمی . [ م َ / م ِ رَ ] (ص نسبی ) آنچه که رسمی باشد ولی نه کاملاً: لباس نیمه رسمی . (فرهنگ فارسی معین ).- روزنامه ٔ نیمه رسمی ؛ روزنامه ای که ظاهراً مربوط به افراد ملت است و با سرمایه ٔ مردم منتشر می شود و در نشر اخبار متکی به واقعیات است اما ع...
-
نیمه روز
لغتنامه دهخدا
نیمه روز. [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نیمروز. وسط روز. ظهر. || نصف روز. از صبح تا ظهر یا از ظهر تا شب : چو بر وی گذر کرد یک نیمه روزفتاد اندر او ز آتش معده سوز.سعدی (بوستان چ یوسفی ص 142).
-
نیمه روزه
لغتنامه دهخدا
نیمه روزه . [ م َ / م ِ زَ / زِ ] (ص نسبی ) نصف روزه . کارگری که یک نیمه از روز کارکند. نیمه روزی .
-
نیمه روزی
لغتنامه دهخدا
نیمه روزی . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) روزی کم . (یادداشت مؤلف ). || (ص نسبی ) عمله ٔ نیمه روزی ؛ کارگر نصف روزه . عمله ای که یک نیمه از روز کار کند.
-
نیمه روشن
لغتنامه دهخدا
نیمه روشن . [ م َ / م ِ رَ /رُو ش َ ] (ص مرکب ) آنجا که نه تاریک باشد و نه کاملاً روشن . (فرهنگ فارسی معین ). سایه روشن . تاریک روشن .
-
نیمه ره
لغتنامه دهخدا
نیمه ره . [ م َ / م ِ رَه ْ ] (اِ مرکب ) نیمه راه . وسط راه . بین راه : همرهان رابه نیمه ره بگذاشت راه دریای بی رهی برداشت . نظامی .رجوع به نیم راه و نیمه راه شود.
-
نیمه زبان
لغتنامه دهخدا
نیمه زبان . [ م َ / م ِ زَ ] (ص مرکب ) آنکه بعض حروف را به جای بعض دیگر آرد چون لام به جای راء و دال به جای گاف و تاء به جای کاف . (یادداشت مؤلف ).
-
نیمه سواد
لغتنامه دهخدا
نیمه سواد. [ م َ / م ِ س َ ] (اِ مرکب ) خواندن و نوشتن کم . کوره سواد. سواد کم . (یادداشت مؤلف ).
-
نیمه سیر
لغتنامه دهخدا
نیمه سیر. [ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) نیم سیر. رجوع به نیم سیر شود.
-
نیمه شام
لغتنامه دهخدا
نیمه شام . [ م َ / م ِ ](اِ مرکب ، ق مرکب ) نیمه شب . وسط شب . (ناظم الاطباء).
-
نیمه شب
لغتنامه دهخدا
نیمه شب . [ م َ / م ِ ش َ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) وسط شب . نیمه ٔ شب : کسی کو ندارد بود خشک لب چنانچون توئی گرسنه نیمه شب . فردوسی .آفرین بر مرکبی کو بشنود در نیمه شب بانگ پای مورچه از زیر چاه شصت باز. منوچهری .تو در نیمه شب نیز اگر یاوری کلیدی بجنبان د...
-
نیمه شکم
لغتنامه دهخدا
نیمه شکم . [ م َ/ م ِ ش ِ ک َ ] (ص مرکب ) نیمه سیر. (یادداشت مؤلف ).
-
نیمه کار
لغتنامه دهخدا
نیمه کار. [ م َ / م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرانی شهرستان بیجار. در 18هزارگزی شرق حسن آباد سوگند و 2هزارگزی رودخانه ٔ قزل اوزن و در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ قزل اوزن و چشمه ، محصولش غلات و لبنیات و ش...
-
نیمه کار
لغتنامه دهخدا
نیمه کار. [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاه . در 41هزارگزی جنوب شرقی ده شیخ ، 5هزارگزی قلعه ٔ میرآباد، و در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و یکصد تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات ، حبوبات ، صیفی ، توتون ، ل...
-
نیمه کار
لغتنامه دهخدا
نیمه کار. [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان که در 7هزارگزی جنوب ده شیخ ، کنار رودخانه ٔ گردی قاسمان و در منطقه ٔ کوهستانی گرمسیری واقع است و 200 تن سکنه دارد. آبش از گردی قاسمان و چشمه ، محصولش غلات ، حبوبات ، لبنی...