کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیمهشیدایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
hypomania
نیمهشیدایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] حالتی خُلقی شبیه شیدایی که در آن فرد فاقد علائم روانپریشانه است و نیاز به بستری شدن ندارد و اختلال محسوس در کارکرد او مشاهده نمیشود
-
واژههای مشابه
-
شیدایی
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیقراری، دلباختگی، دلدادگی، دلشدگی، شوریدگی، شیفتگی، عاشقی ۲. جنون، دیوانگی
-
mania
شیدایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] حالتی خُلقی با مشخصههای نشاطزدگی و سراسیمگی و بیشفعالی و افزایش میل جنسی و پرش افکار (flight of ideas)
-
شیدایی
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (حامص .) 1 - شیفتگی . 2 - دیوانگی . 3 - عاشقی .
-
شیدایی
لغتنامه دهخدا
شیدایی . [ ش َ / ش ِ ] (حامص )دیوانگی . (آنندراج ) (یادداشت مؤلف ). صفت شیدا. جنون . (یادداشت مؤلف ). آشفتگی . (آنندراج ) : مرا نسبت به شیدایی کند ماه پری پیکرتو دل با خویشتن داری چه دانی حال شیدایی . سعدی .- سر به شیدایی برآوردن ؛ به آشفتگی گرایید...
-
شیدایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [آرامی. فارسی] šeydāy(')i ۱. آشفتگی.۲. شیفتگی.
-
شیدایی
دیکشنری فارسی به عربی
سحر , هوس , هيام
-
نیمه
واژگان مترادف و متضاد
۱. شقه، نصف، نصفه، نیم، نیمه، یکدوم ۲. نیمچه
-
نیمه
لغتنامه دهخدا
نیمه . [ م َ / م ِ ] (اِ) نصف . (غیاث اللغات ). نصف هر چیزی . (برهان قاطع)(از رشیدی ). شق . شطر. (یادداشت مؤلف ) : سنجد چیلان به دو نیمه شده سرمه به نقطه بر یک یک زده . رودکی .ز شب نیمه ای گفت سهراب بوددگر نیمه آرامش و خواب بود. فردوسی .چو شب نیمه ب...
-
نیمة
لغتنامه دهخدا
نیمة. [ م َ ](ع اِ) خوابیدگی . هیأت خواب . (منتهی الارب ). اسم است از نوم . (از متن اللغة). گویند: فلان حسن النیمة. || قوت شبانه . (ناظم الاطباء). قوت یک شبه . گویند: ما له نیمة لیلة. (از متن اللغة) (از منتهی الارب ).
-
نیمه
فرهنگ فارسی معین
(مِ) (اِ.) 1 - نصف هر چیز. 2 - پارچه ای که به وسیلة آن روی خود را پوشند، برقع . 3 - نصف آجر یا خشت .
-
نیمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nīmak] nime ۱. نیم؛ نصف چیزی.۲. نصف آجر یا خشت.
-
نیمه
دیکشنری فارسی به عربی
نصف , وسط
-
نیمه
لهجه و گویش تهرانی
نصف آجر