کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیمهداسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
semifalcate
نیمهداسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی بخش یا اندامی به شکل داس در گیاهان که در امتداد خط تقارن به دونیم شده است متـ . نیمهداسیشکل semifalciform
-
واژههای مشابه
-
falcate
داسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی بخش یا اندامی در گیاهان با دو لبۀ تیز و تقریباً موازی که در یک وجه خمیده شده باشند و در نقطهای به هم برسند متـ . داسیشکل falciform
-
داسی
لغتنامه دهخدا
داسی . (اِخ ) نام ناحیه ای از اروپای باستان میان دانوب و جبال کارپات و دنیسترو لوپن اکزین و تیس .
-
داسی
لغتنامه دهخدا
داسی . (اِخ ) ابوالعباس . از جمله ٔ مشایخی است که حمداﷲ مستوفی نام وی را در تاریخ گزیده (فصل چهارم از باب پنجم ) آورده است . (تاریخ گزیده چ اروپا ص 795).
-
semifalciform
نیمهداسیشکل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ← نیمهداسی
-
نیمه
واژگان مترادف و متضاد
۱. شقه، نصف، نصفه، نیم، نیمه، یکدوم ۲. نیمچه
-
نیمه
لغتنامه دهخدا
نیمه . [ م َ / م ِ ] (اِ) نصف . (غیاث اللغات ). نصف هر چیزی . (برهان قاطع)(از رشیدی ). شق . شطر. (یادداشت مؤلف ) : سنجد چیلان به دو نیمه شده سرمه به نقطه بر یک یک زده . رودکی .ز شب نیمه ای گفت سهراب بوددگر نیمه آرامش و خواب بود. فردوسی .چو شب نیمه ب...
-
نیمة
لغتنامه دهخدا
نیمة. [ م َ ](ع اِ) خوابیدگی . هیأت خواب . (منتهی الارب ). اسم است از نوم . (از متن اللغة). گویند: فلان حسن النیمة. || قوت شبانه . (ناظم الاطباء). قوت یک شبه . گویند: ما له نیمة لیلة. (از متن اللغة) (از منتهی الارب ).
-
نیمه
فرهنگ فارسی معین
(مِ) (اِ.) 1 - نصف هر چیز. 2 - پارچه ای که به وسیلة آن روی خود را پوشند، برقع . 3 - نصف آجر یا خشت .
-
نیمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nīmak] nime ۱. نیم؛ نصف چیزی.۲. نصف آجر یا خشت.
-
نیمه
دیکشنری فارسی به عربی
نصف , وسط
-
نیمه
لهجه و گویش تهرانی
نصف آجر
-
falciform
داسیشکل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ← داسی
-
حجاب داسی
لغتنامه دهخدا
حجاب داسی . [ ح ِ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام چند نورد غشائی به شکل داس از جمله : حجاب داسی دماغ صغیر و حجاب داسی دماغ کبیر .