کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیمروز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نیمروز
/nimruz/
معنی
۱. هنگام ظهر.
۲. (اسم) میان روز؛ وسط روز؛ ظهر.
۳. (اسم) نیمهای از روز.
۴. (اسم) [مجاز] جنوب.
۵. (اسم) (موسیقی) [قدیمی] از الحان سیگانه باربد: ◻︎ چو گفتی نیمروز مجلسافروز / خِرَد بیخود بُدی تا نیمهٴ روز (نظامی۱۴: ۱۰۸).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ظهر
۲. خاور، مشرق ≠ پسین،
۳. باختر
دیکشنری
noonday, midday, noon, south
-
جستوجوی دقیق
-
نیمروز
واژگان مترادف و متضاد
۱. ظهر ۲. خاور، مشرق ≠ پسین، ۳. باختر
-
نیمروز
لغتنامه دهخدا
نیمروز. (اِ مرکب ) نصف روز و آن رسیدن آفتاب است بر دایره ٔ نصف النهار. (برهان قاطع). میان روز. وسط روز. هنگام زوال . (ناظم الاطباء). ظهر. منتصف نهار. گرمگاه . ظهیره . پیشین . (یادداشت مؤلف ) : چنین داد پاسخ که تا نیمروزکه بالا کشد هور گیتی فروز. فرد...
-
نیمروز
لغتنامه دهخدا
نیمروز. (اِخ ) عنوانی که به سیستان می دادند. (فرهنگ لغات شاهنامه ). زابل . (جهانگیری ) ولایت سیستان . (برهان قاطع) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (انجمن آرا) (از جهانگیری ) (رشیدی ) (معجم البلدان ) : همان نیمروز از تو خالی مبادکه چون تو ندیده ست گیتی به ی...
-
نیمروز
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - میان روز، وسط روز. 2 - نام سیستان . 3 - نام پرده ای از موسیقی .
-
نیمروز
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [پهلوی: nēmrōč] [قدیمی] nimruz ۱. هنگام ظهر.۲. (اسم) میان روز؛ وسط روز؛ ظهر.۳. (اسم) نیمهای از روز.۴. (اسم) [مجاز] جنوب.۵. (اسم) (موسیقی) [قدیمی] از الحان سیگانه باربد: ◻︎ چو گفتی نیمروز مجلسافروز / خِرَد بیخود بُدی تا نیمهٴ روز (نظامی۱۴: ۱۰...
-
نیمروز
دیکشنری فارسی به عربی
ظهر , منتصف النهار
-
نیمروز
واژهنامه آزاد
نیمروز در این بیت از گنجوی: نیم شبی کان ملک نیمروز کرد روان مشعل گیتی فروز مجاز به علاقۀ جزئه است از عالم هستی... و به همین مناسبت، خود واژۀ «نیم روز» در این بیت از شعر گنجوی، معنی زمانی ندارد، بلکه معنی مکانی دارد. وجه انتخاب وجه مکانی نیمروز به ع...
-
واژههای مشابه
-
گهر نیمروز
لغتنامه دهخدا
گهر نیمروز. [ گ ُ هََ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گوهر نیمروز. قسمی از مروارید است ، یک طرفش گرد و طرف دیگر مسطح باشد و آن سهل البیع است . (بهار عجم ) (آنندراج ) : حق القدم گرفت گهرهای نیمروزپای کسی که آبله زد در سراغ دوست .خان خالص (از آنندراج ).
-
شه نیمروز
لغتنامه دهخدا
شه نیمروز. [ ش َ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شاه نیمروز. شاه سیستان . رجوع به شاه نیمروز شود. || کنایه از آفتاب . (برهان ). رجوع به شاه نیمروز شود. || کنایه از دل آدمی که به عربی قلب گویند. (از برهان ) (از غیاث ). || (اِخ ) کنایه از رستم بسبب آنکه...
-
شاه نیمروز
لغتنامه دهخدا
شاه نیمروز. [ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سلطان نیمه ٔ روز و آن کنایه از آفتاب است . (از برهان قاطع) (از آنندراج ).
-
شاه نیمروز
لغتنامه دهخدا
شاه نیمروز. [ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام حاکم سیستان ، زیرا سیستان را نیمروز نیز خوانند. (ازبرهان ) (ازآنندراج ).
-
پادشاه نیمروز
لغتنامه دهخدا
پادشاه نیمروز. [ دْ / دِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه است از آفتاب . || پادشاه سیستان از آن جهت که نیمروز نام سیستان است . || مردم نیک پی و مبارک قدم . || حضرت آدم علیه السلام بسبب آنکه تا نیمروز در بهشت بود. || رسول اکرم صلوات اﷲ علیه از آن ...
-
خواب نیمروز
لغتنامه دهخدا
خواب نیمروز. [ خوا / خا ب ِ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قیلوله . خواب قبل از ظهر.
-
خواب نیمروز
دیکشنری فارسی به عربی
غفوة