کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نیم
/nim/
معنی
یک قسمت از دو قسمت چیزی؛ نصف.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. نصفه، نصف، نیمه
۲. میان، وسط
دیکشنری
demi-, half, half-, hemi-, moiety, semi-
-
جستوجوی دقیق
-
نیم
لغتنامه دهخدا
نیم . (اِ) نصف . نیمه . یک جزء از دو جزء چیزی . (یادداشت مؤلف ). یک دوم چیزی : چو از روز رخشنده نیمی برفت دل هر دو جنگی سواران بتفت . فردوسی .وزین بهر نیمی شب دیریازنشستی همی با بتان طراز. فردوسی .چو نیمی گذشت از شب دیریازدلیران برفتن گرفتند ساز. فر...
-
نیم
لغتنامه دهخدا
نیم . (ع اِ) نعمت تام . (منتهی الارب ) (از متن اللغة)(از اقرب الموارد). || زندگانی آسان و خوش . (منتهی الارب ). عیش لین . زندگی راحت . (از متن اللغة). || آنکه مردم از وی آرام و اطمینان یابندو به وی انس گیرند. (منتهی الارب ) (از متن اللغة). یقال : فلا...
-
نیم
لغتنامه دهخدا
نیم . [ ن ُی ْ ی َ ] (ع ص ، اِ) جمع نائمة است . رجوع به نائمة شود. || جمع نائم است . رجوع به نائم شود.
-
نیم
لغتنامه دهخدا
نیم . [ نی ی َ ] (ع ص ، اِ) جمع نائم است . رجوع به نائم شود.
-
نیم
واژگان مترادف و متضاد
۱. نصفه، نصف، نیمه ۲. میان، وسط
-
نیم
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) نصف ، یک دوُم از چیزی .
-
نیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nēm] nim یک قسمت از دو قسمت چیزی؛ نصف.
-
نیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از هندی] (زیستشناسی) nim درختی بزرگ، با برگهای ریز و نازک، گلهای خوشهای و خوشبو، و میوهای شبیه سنجد که در هندوستان میروید.
-
نیم
دیکشنری فارسی به عربی
نصف
-
نیم
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: nesf طاری: nesm / nim طامه ای: nim طرقی: nesm / nim کشه ای: nesm / nim نطنزی: nesf
-
نیم
واژهنامه آزاد
به معنای سو و جهت مثلا: این نیم دیوار = این طرف دیوار اُن نیم دیوار= اون طرف دیوار (تلفظ اُن همانند تلفظ 10 به زبان ترکی است)
-
واژههای مشابه
-
semi-consonant
نیمهمخوان، نیمصامت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← نیمواکه
-
hemihydrate
نیمآبه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] ویژگی هیدرات بلورینی که بهازای هر دو واحد مولکولی در ترکیب، دارای یک آب تبلور باشد
-
flag station
نیمایستگاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] نوعی ایستگاه بستۀ دارای ساختمان و سکو و در برخی موارد خطوط کناری و کارمند