کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیل گری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نیل گو
لغتنامه دهخدا
نیل گو. [ گ َ / گُو ] (اِ مرکب ) نیله گاو. (یادداشت مؤلف ). رجوع به نیل گاو و نیله گاو شود.
-
نیل وره
لغتنامه دهخدا
نیل وره . [ وَ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سنجابی شهرستان کرمانشاهان ، در 10 الی 12هزارگزی شمال غربی کوزران و 5هزارگزی راه فرعی کوزران به ثلاث ، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات ، حبوبات دیم ، لبنیا...
-
نیل پر
فرهنگ فارسی معین
(لُ پَ) (اِ.) نک . نیلوفر.
-
نیل فام
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) به رنگ نیل ، لاجوردی .
-
دریای نیل
لغتنامه دهخدا
دریای نیل . [ دَرْ ی ِ ] (اِخ ) رود نیل ، و آن دو شعبه دارد، نیل ازرق (آبی ) و نیل ابیض (سفید) : بزد مهره بر کوهه ٔ ژنده پیل زمین جنب جنبان چودریای نیل . فردوسی .سپهدار قارن چو آشفته پیل زمین کرده از خون چو دریای نیل . فردوسی .که شاپور گرد است با زور...
-
ردای نیل
لغتنامه دهخدا
ردای نیل . [ رِ ی ِ نی ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از برهان ) (آنندراج ). || کنایت از شب . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (آنندراج ).
-
اصل نیل
لغتنامه دهخدا
اصل نیل . [ اَ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اصل النیل و نیل شود.
-
خط نیل
لغتنامه دهخدا
خط نیل . [ خ َطْ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) الفی که از سیاهی برای دفع چشم زخم بروی اطفال کشند. (آنندراج ) : بهر چشم دشمنان نیل سیه تاب است الف دوستان بینند لیکن خط نیل شاهدان .ظهوری (از آنندراج ).
-
نیل فام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [سنسکریت. فارسی] nilfām کبودرنگ؛ به رنگ نیل؛ نیلگون.
-
نیل گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [سنسکریت. فارسی] ‹نیلکار› [قدیمی] nilgar رنگرزی که چیزی را با نیل رنگ میکند.
-
رود نیل
دیکشنری فارسی به عربی
نيل
-
رنگ نیل
دیکشنری فارسی به عربی
لازوردي
-
جامه به نیل فروبردن
لغتنامه دهخدا
جامه به نیل فروبردن . [ م َ / م ِ ب ِ ف ُ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) لباس رنگ کردن . پیراهن را برای رنگ به نیل فروبردن . || کنایه از لباس ماتم پوشیدن . (بهار عجم ) (از ارمغان آصفی ) : یا بکش بر چهره نیل عاشقی یا فروبر جامه ٔ تقوی به نیل .حافظ.
-
جامه در نیل زدن
لغتنامه دهخدا
جامه در نیل زدن . [ م َ / م ِ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از تعزیت و ماتم داشتن . (برهان ) (آنندراج ) : چو هندی زنم بر سر زند پیل زند پیلبان جامه در خم نیل .نظامی (از آنندراج ).رجوع به جامه در نیل کشیدن شود.
-
جامه در نیل کشیدن
لغتنامه دهخدا
جامه در نیل کشیدن . [ م َ / م ِ دَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) لباس ماتم پوشیدن . (بهار عجم از ارمغان آصفی ) : می شود مهتاب در گور سیاه او کفن هر که در نیل محبت جامه ٔ عمری کشید. قائم مشهدی (از ارمغان آصفی ).رجوع به جامه در نیل زدن شود.