کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیل گر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نیل گر
/nilgar/
معنی
رنگرزی که چیزی را با نیل رنگ میکند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نیل گر
لغتنامه دهخدا
نیل گر. [ گ َ] (ص مرکب ) نیل کار. کسی که با نیل رنگ می کند. (ناظم الاطباء). صباغ . رنگرز. (یادداشت مؤلف ) : نیلگر یاری وز غم بر من نیلگون کرده ای جهان یکسر.مسعودسعد.
-
نیل گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [سنسکریت. فارسی] ‹نیلکار› [قدیمی] nilgar رنگرزی که چیزی را با نیل رنگ میکند.
-
واژههای مشابه
-
نيل
دیکشنری عربی به فارسی
دست يابي , نيل , حصول , اکتساب , رود نيل
-
گوکچه نیل
لغتنامه دهخدا
گوکچه نیل . [ چ ِ ] (اِخ ) نام مغولی رودخانه ای در آذربایجان که آن را آب اهر نیز می گفته اند. (نزهة القلوب چ لیسترانج ص 222).
-
valley temple
معبد نیل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] هریک از معابد وداع کرانۀ نیل که برای به جا آوردن واپسین مناسک، پیش از بردن جسد فرعون به هِرم مورد استفاده قرار میگرفت
-
نیل آب
لغتنامه دهخدا
نیل آب . (اِ مرکب ) آب نیل . رجوع به نیلاب شود : چو گلنارگون کسوت آفتاب کبودی گرفت از خم نیل آب .نظامی .
-
نیل آباد
لغتنامه دهخدا
نیل آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان بابکن بخش تربت جام شهرستان مشهد. در 25هزارگزی جنوب شرقی تربت جام و در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 286 تن سکنه دارد آبش ازقنات ، محصولش غلات ، پنبه ، زیره ٔ سبز و شغل اهالی زراعت و مالداری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایر...
-
نیل اندود
لغتنامه دهخدا
نیل اندود. [ اَ ] (ن مف مرکب ) لاجوردی . آسمانگون . کبود. به رنگ نیل تیره . (ناظم الاطباء). به نیل اندوده .
-
نیل داغ
لغتنامه دهخدا
نیل داغ . (اِ مرکب ) سیاهی داغ . (آنندراج ). سیاهی جای داغ کرده . (ناظم الاطباء) : دردمند آن به که سوزد داغ را بالای داغ بی زمین نیل داغم لاله کاری مشکل است .سراج (از آنندراج ).
-
نیل رنگ
لغتنامه دهخدا
نیل رنگ . [ رَ ] (ص مرکب ) ادکن . (یادداشت مؤلف ). نیل فام . کبود نیلی : هوا شد سیاه و زمین نیل رنگ دلیران لشکر به سان پلنگ . فردوسی .بپوشید سهراب خفتان جنگ نشست از بر چرمه ٔ نیل رنگ . فردوسی .از چرخ نیل رنگ چه نالد حسود تواز سیر کلک تو شد در ناله و...
-
نیل فام
لغتنامه دهخدا
نیل فام . (ص مرکب ) نیل رنگ . کبود. به رنگ نیل : آمد هلال روزه و بنمود روی خویش مانند نعل زرین از چرخ نیل فام .سوزنی .
-
نیل فامی
لغتنامه دهخدا
نیل فامی .(حامص مرکب ) نیلگونی . کبودی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
نیل کار
لغتنامه دهخدا
نیل کار. (ص مرکب ) کسی که با نیل رنگ می کند. (ناظم الاطباء). نیلگر.
-
نیل گاو
لغتنامه دهخدا
نیل گاو. (اِ مرکب ) آهوی سپیدپای .(ناظم الاطباء). نیله گاو. نیله گو. (یادداشت مؤلف ).