کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیشتر زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نیشتر زدن
دیکشنری فارسی به عربی
رمح
-
جستوجو در متن
-
lanced
دیکشنری انگلیسی به فارسی
lanced، نیشتر زدن، نیزه زدن
-
lance
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لنس، نیزه، سخمه، نیشتر زدن، نیزه زدن
-
lances
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انشعابات، نیزه، سخمه، نیشتر زدن، نیزه زدن
-
knife
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چاقو، کارد، تیغه، شمشیر، نیشتر، گزلیک، چاقو زدن، کارد زدن، بریدن
-
فصد
فرهنگ فارسی معین
(فَ صْ) [ ع . ] (مص م .) رگ زدن ، خون گرفتن از طریق نیشتر زدن به رگ .
-
رمح
دیکشنری عربی به فارسی
نيزه دستي سبک , زوبين , پرتاب نيزه , نيزه , ضربت نيزه , نيشتر زدن , نيزه زدن , سنان , نيزه دار , نيزه اي , بانيزه زدن
-
آجیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) سوزن زدن ، بخیه زدن ؛ فرو بردن سوزن ، درفش ، نیشتر و مانند آن در چیزی .
-
انجیدن
فرهنگ فارسی معین
(اَ دَ) (مص م .) 1 - ریز ریز کردن . 2 - بیرون کشیدن . 3 - نیشتر زدن در حجامت . 4 - زخم زدن .
-
نیشتربها
لغتنامه دهخدا
نیشتربها. [ ت َ ب َ ] (اِ مرکب ) مزد و اجرت نیشتر زدن . (ناظم الاطباء). دستمزد فصاد و رگ زن .
-
شرط
لغتنامه دهخدا
شرط. [ ش َ ] (ع مص ) لازم گرفتن چیزی را در بیع و مانند آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).گرو بستن . ج ، شروط. (یادداشت مؤلف ). || لازم گردانیدن . (غیاث اللغات ). لازم گردانیدن چیزی را در بیع. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پیمان کردن . (ده...
-
کُم کردن
لهجه و گویش بختیاری
kom kerdan تاول زدن دهان اسب بر اثر عصبى شدن (اگر به یکى از دو اسب در کنار هم بسته شده جو دهند و به دیگرى ندهند، آنکه محروم از خوردن بوده عصبى مىشود و دهانش تاول مىزند و از خوراک مىافتد. براى بهبود حال چنین اسبى به او جو و کشمش دهند و اگر خوب نشد تاو...
-
حربة
دیکشنری عربی به فارسی
نيزه , زوبين مخصوص صيد نهنگ , نيشتر , کلنگ دوسر , نيزه دسته چوبي , ميخ نوک تيز , نوک نيزه , هرچيز نوک تيز , قله کوه نوک تيز , اردک ماهي , عزيمت کردن , سريعا رفتن , رحلت کردن , نيزه زدن , باچيز نوک تيزسوراخ کردن
-
زدن
لغتنامه دهخدا
زدن . [ زَ دَ ] (مص ) پهلوی ، ژتن و زتن از ریشه ٔ ایرانی قدیم : جتا، جن . اوستا: گن (بارتولمه 490) (نیبرگ 258). پارسی باستان ریشه ٔ: اَجَنَم ، جَن (کشتن ). هندی باستان ریشه ٔ: هنتی هن و گم (مضروب کردن ، کشتن ). ارمنی : گن (ضرب ، تأدیب ) و گنم (مضروب...