کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پُر بَدَک نیست
لهجه و گویش تهرانی
خیلی بد نیست.کم بدک نیست= خیلی بد است
-
نیست و نابود
فرهنگ گنجواژه
از بین رفته.
-
هست و نیست
فرهنگ گنجواژه
همه دارایی.
-
غوره فراوان نیست (/ غوره خیلی نیست / غوره کم است).
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: qura farâvun neha./ qura ziyâd neha. طاری: qöra ferâvun neya./ qöra xeyli neya. طامه ای: qura ferâvun neha./ qura kam-a. طرقی: qöra ferâvon neha. کشه ای: qora ferâvun niya. نطنزی: qura ferâmun naha./ qura kam-a.
-
در حیطه اختیارات او نیست
دیکشنری فارسی به عربی
ليس في اختصاصه
-
چیز قابل (شایان) ذكرى نیست
دیکشنری فارسی به عربی
لاشئ يستحق الذكر
-
سر به نیست کردن /شدن
لهجه و گویش تهرانی
نابود کردن/شدن
-
غیر قابل احتمال (احتمالش وارد نیست)
دیکشنری فارسی به عربی
لا يحْتَمَلُ
-
جای امانت مردگانی که هویت انها معلوم نیست
دیکشنری فارسی به عربی
مشرحة
-
خانة من به بزرگی خانة او نیست (/ خانة من کوچک تر است).
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: kiya men be gordi-ye kiya nun neha. طاری: kiya-ye mun be gordi-ye kiya-ye e neha. طامه ای: keɹa-ɂe mun be gordi-ye keɹe nuhun nehe (/ neha). طرقی: kiya-ye mo be gordi-ye kiya-ye e neha. کشه ای: kiya-ye mu be gordi-ye kiya-ye e neha. نطنزی: k...
-
لاهو یعنی اوکسی است که نیست کسی اورا منظورازخداوند باری تعالاست
واژهنامه آزاد
لاهو یعنی نیست کسی جزخدای یگانه واوکسی است که نیست کسی اورا
-
آبونمان ( این کلمه فارسی نیست چه خوب است معادل فارسی آن را داشته باشیم)
واژهنامه آزاد
هزینه عضویت
-
جستوجو در متن
-
عرصام
لغتنامه دهخدا
عرصام . [ ع ِ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد). عَراصِم . عَرصم . رجوع به عراصم و عرصم شود.
-
عرصتان
لغتنامه دهخدا
عرصتان . [ ع َ ص َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ عرصة (در حال رفع). رجوع به عرصة شود. || (اِخ ) دو فضاء است در عقیق مدینه که آنرا عصة الصغری و عرصة الکبری گویند. (از منتهی الارب ). دو بقعه است در عقیق مدینه ، کبری و صغری . (از اقرب الموارد). در عقیق است از نواحی ...
-
عرصف
لغتنامه دهخدا
عرصف . [ ع َ ص َ ] (ع اِ) حشیشی است که آنرا به شیرازی ماش دارو و به یونانی کمافیطوس خوانند. (برهان ). نباتی است . (از اقرب الموارد). گیاهی است یونانی مانند مافیطوس که ورقش با آب عسل چهل روز نوشیدن ، دافع عرق النساء است و هفت روز، دافع یرقان . (منتهی ...