کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نیست
/nist/
معنی
۱. سومشخص مضارع منفی از مصدر بودن.
۲. (اسم مصدر) [قدیمی] عدم؛ نیستی.
۳. (اسم، صفت) [قدیمی] نابود؛ ناپدید؛ معدوم.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تلف، زایل، قلعوقمع، محو، مضمحل، معدوم، منهدم، نابود، نیستی، هلاک
دیکشنری
absent, dead, defunct, extinct, undone
-
جستوجوی دقیق
-
نیست
لغتنامه دهخدا
نیست . (فعل ) نه هست . نه است . فعل منفی مفرد غایب . مقابل هست و است : چندیت مدح گفتم و چندین عذاب دیدگر زآنکه نیست سیمت جفتی شمم فرست . منجیک .ز دانش به اندر جهان هیچ نیست تن مرده و جان نادان یکی است . فردوسی .هزاریک کاندر نهاد او هنر است نگار خوب ه...
-
نیست
واژگان مترادف و متضاد
تلف، زایل، قلعوقمع، محو، مضمحل، معدوم، منهدم، نابود، نیستی، هلاک
-
نیست
فرهنگ فارسی معین
(مص مر.) نابود، عدم .
-
نیست
فرهنگ فارسی عمید
(فعل) [مقابلِِ هست] nist ۱. سومشخص مضارع منفی از مصدر بودن.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] عدم؛ نیستی.۳. (اسم، صفت) [قدیمی] نابود؛ ناپدید؛ معدوم.
-
نیست
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: neha طاری: niya طامه ای: neha / nehe طرقی: niha کشه ای: niya نطنزی: naha
-
واژههای مشابه
-
نیست بند
لغتنامه دهخدا
نیست بند. [ ب َ ] (ن مف مرکب ) مقابل هست بند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به هست بند شود.
-
نیست شکل
لغتنامه دهخدا
نیست شکل . [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) ناپدید. که به ظاهر معدوم است : نک جهان نیست شکل هست ذات و آن جهانتان هست شکل بی ثبات .مولوی .
-
نیست کن
لغتنامه دهخدا
نیست کن . [ ک ُ ] (نف مرکب ) نابودکننده . فانی کننده . (ناظم الاطباء). معدوم کننده : اول و آخر به وجود وصفات هست کن و نیست کن کاینات .نظامی .
-
نیست وش
لغتنامه دهخدا
نیست وش . [ وَ ] (ص مرکب ) معدوم مانند. نابودنما. (فرهنگ فارسی معین ). نیست شکل . که به ظاهر معدوم و ناپدید است : نیست وش باشد خیال اندر جهان تو جهانی بر خیالی بین روان .مولوی .
-
نیست همتا
لغتنامه دهخدا
نیست همتا. [ هََ ] (ص مرکب ) بی مانند. بی تا. بی نظیر. یگانه : جالینوس که وی بزرگتر حکمای عصر خویش بود چنانکه نیست همتاتر آمد در علم طب . (تاریخ بیهقی ص 99). مردمان چنان دانند که میان من و آن مهتر نیست همتا ناخوش است . (تاریخ بیهقی از فرهنگ فارسی معی...
-
لازم نیست
فرهنگ واژههای سره
نیاز نیست
-
حساب نیست
لغتنامه دهخدا
حساب نیست . [ ح ِ ] (جمله ٔ فعلیه ) درست نیست . صحیح نیست .- امثال :داشتم ، داشتم حساب نیست . دارم ، دارم حساب است .
-
سربه نیست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] sarbenist نابود؛ معدوم.〈 سربهنیست شدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] معدوم شدن.〈 سربهنیست کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] معدوم ساختن؛ نابود کردن.
-
درست نیست
دیکشنری فارسی به عربی
لا أساس له من الصحة