کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیزک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نیزک
/neyzak/
معنی
۱. نیزه.
۲. تیر شهاب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
spear
-
جستوجوی دقیق
-
نیزک
لغتنامه دهخدا
نیزک . [ ن َزَ ] (معرب ، اِ) نیزه ٔ کوتاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء). کتاره . (دستورالاخوان ). رمح قصیر یا شبه مزراق . (از متن اللغة). ج ، نیازک . معرب نیزه است . رجوع به نیزه و رجوع به المعرب جوالیقی ص 332 و نشوءاللغة ص 92 شود. ||...
-
نیزک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] neyzak ۱. نیزه.۲. تیر شهاب.
-
واژههای مشابه
-
نيزک
دیکشنری عربی به فارسی
شهاب , شهاب ثاقب , پديده هوايي , تير شهاب سنگ اسماني , سنگ اسماني , شخانه
-
جستوجو در متن
-
شهاب
دیکشنری فارسی به عربی
نيزک
-
شهاب ثاقب
دیکشنری فارسی به عربی
نيزک
-
پدیده هوایی
دیکشنری فارسی به عربی
نيزک
-
تیر شهاب سنگ اسمانی
دیکشنری فارسی به عربی
نيزک
-
سنگ اسمانی
دیکشنری فارسی به عربی
نيزک
-
شخانه
دیکشنری فارسی به عربی
نيزک
-
نیزق
لغتنامه دهخدا
نیزق . [ ن َ زَ ] (معرب ، اِ) لغتی است در نیزک . (از متن اللغة).معرب نیزک به معنی نیزه و رمح کوچک است . رجوع به نیزه و نیزک و نیز رجوع به المعرب جوالیقی ص 332 شود.
-
جبغویه
لغتنامه دهخدا
جبغویه . [ ] (اِخ ) نام پادشاه طخارستان که بدست عامل خویش نیزک گرفتار شد. رجوع به احوال و اشعار رودکی ص 263 ببعد شود.
-
طرخان
لغتنامه دهخدا
طرخان . [ طَ ] (اِخ ) نیزک طرخان پادشاه بادغیس بوده و در حدود 87 هَ . ق . که قتیبه با پادشاه شومان صلح کرد نیزک طرخان بعضی اسرا از تازیان نزد خود داشت و قتیبه بدو نوشت و آن اسرا را بخواست و او را در نامه ٔ خود بیم داد. نیزک ازاو بهراسید و آن اسرا را ...
-
نیازک
لغتنامه دهخدا
نیازک . [ ن َ زِ ] (ع اِ) ج ِ نیزک . رجوع به نیزک شود: این جمادات بوجود آمد چو کوهها و کانها و ابر و برف ... و نیازک وعصی و هاله . (چهارمقاله ، از فرهنگ فارسی معین ). || در نجوم ، به ستارگانی اطلاق شود که در آسمان به نظر سقوط میکنند. (از المنجد). قسم...