کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیروسنج شش مؤلفه ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
rolling balance
نیروسنج غلتش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] نیروسنج تونل بادی که نیروها و گشتاورها را در هنگام غلت مدل حول محور موازی با جریان هوا اندازهگیری میکند
-
crossed-spring balance
نیروسنج فنرضربدری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] نیروسنج تونل بادی که مفصلهای آن دو یا چند فنر تخت دارد که بهصورت ضربدری یکدیگر را قطع میکنند و در محورهای معین خمشِ تقریباً بدون اصطکاکی ایجاد میکنند
-
single-spring flexure
نیروسنج تکفنره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] نیروسنجی در تونل باد که در آن، بازویی معمولاً عمودی مدل را در نقطهای حفظ میکند؛ این نقطه در محل اتصال نازک شده است تا مانند یک مفصل عمل کند و فقط به نیروها یا جفتنیروهای (couples) حول همان محور حساس باشد
-
wind-tunnel balance, aerodynamic balance, balance 5
نیروسنج تونل باد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] دستگاهی برای اندازهگیری نیروها و گشتاورهای وارد بر مدل تحت آزمایش در تونل باد
-
six-component balance
نیروسنج ششمؤلفهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] نیروسنج تونل بادی که همزمان نیروها و گشتاورها را حول هر سه محور اندازهگیری میکند
-
جستوجو در متن
-
شش
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: šiš طاری: šaš طامه ای: šaš طرقی: šaš کشه ای: šaš نطنزی: šaš
-
ریه (شش)
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: riya طاری: šoš طامه ای: riya طرقی: sina کشه ای: šoš نطنزی: riya
-
سدیس
واژهنامه آزاد
شش یک معنی سدیس می باشد که قبیله ای بوده که شش نسل گذشته حالا به نام سدیس نام گذاشته شش یک
-
six-pointed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شش نقطه ای
-
شش انگشتی
لغتنامه دهخدا
شش انگشتی . [ ش َ / ش ِ اَ گ ُ ] (ص نسبی ) شش کلکی . (یادداشت مؤلف ). دارای شش انگشت . اعنش . آنکه او را شش انگشت بردست باشد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شش انگشت شود.- سادات شش انگشتی ؛ سلسله ای از سادات که به ارث غالباً شش انگشت بر دست داشتند و از ...
-
شش امامی
لغتنامه دهخدا
شش امامی . [ ش َ / ش ِ اِ ] (اِخ ) شعبه ای از شیعه که به امامت شش تن از امامان معتقدند. (از یادداشت مؤلف ).
-
ششماهه
لغتنامه دهخدا
ششماهه . [ ش َ / ش ِ هََ / هَِ ] (ص نسبی ) شش مهه . آنکه شش ماه دارد. آنچه شش ماه مدت دارد: مگر شش ماهه بدنیاآمده ای ؟! (از یادداشت مؤلف ). رجوع به شش مهه شود.
-
شش پاره
لغتنامه دهخدا
شش پاره . [ ش ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) پاره ٔ شش ، پاره و قطعه ای از جگر سفید : گفت ابله زنی بوده ای ، شش پاره که به یک جو نمی ارزد میبرد (گربه ) تبری که به ده دینار خریده ام رها خواهد کرد. (منتخب لطایف عبید زاکانی چ برلن ص 149).
-
پالونک
لغتنامه دهخدا
پالونک . [ ] (اِخ ) قریه ای به شش فرسنگی جنوب جشنیان . (فارسنامه ).