کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیدلان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نیدلان
معنی
(دِ یا دُ) [ ع . ] (اِ.) کابوس ، عبدالجنه .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نیدلان
لغتنامه دهخدا
نیدلان . [ دِ/ دُ ] (ع اِ) نیدل . کابوس . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به نیدل شود.
-
نیدلان
فرهنگ فارسی معین
(دِ یا دُ) [ ع . ] (اِ.) کابوس ، عبدالجنه .
-
جستوجو در متن
-
ابیلیمیا
لغتنامه دهخدا
ابیلیمیا. [ اِ ] (معرب ، اِ) (مصحف کلمه ٔ یونانی اپیلمبنینا ) صرع . نیدلان .
-
نیدل
لغتنامه دهخدا
نیدل . [ دِ / ن َ دِ ] (ع اِ) کابوس . سکاچه ، یا چیزی است مثل آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بختک . فرنجک .جاثوم . عبدالجنة. نیدلان . ضاغوط. (یادداشت مؤلف ).
-
باروک
لغتنامه دهخدا
باروک . (ع اِ) ناخوشی سکاچه و کابوس . (ناظم الاطباء). نیدلان . جاثوم . بختک . نسبرک . عبدالجنه . دیونسبرک . (مهذب الاسماء). || مرد بددل . (ناظم الاطباء).
-
ضاغوط
لغتنامه دهخدا
ضاغوط. (ع اِ) کابوس . (بحر الجواهر). خفتو. حالتی که آدمی خفته پندارد که کسی گلوی وی می فشارد. (غیاث ) (آنندراج ). سکاچه .بختک . نیدلان . نیدل . عبدالجنة. رجوع به کابوس شود.
-
خانق
لغتنامه دهخدا
خانق . [ ن َ / ن ِ ] (ع ص ، اِ) خفه کننده ٔ گلو. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || شعب تنگ . شکاف تنگ . || کوچه ٔ باریک . (منتهی الارب ). || کابوس . (بحر الجواهر). جاثوم . نیدلان . بَختَک .
-
خفتو
لغتنامه دهخدا
خفتو.[ خ ُ ] (اِ) کابوس . خفتک . (ناظم الاطباء). و آن سنگینیی است که در خواب بر مردم افتد. عبدالجنه . (برهان قاطع). نیدلان . جاثوم . ضاغوت . سُکاجَه . (ملخص اللغات حسن خطیب ) دِئثان . دَیَثانی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
بختک
لغتنامه دهخدا
بختک . [ ب َ ت َ ] (اِ مصغر) مصغر بخت . (ناظم الاطباء). || کابوس . خانق . نیدلان . جاثوم .سکاچه . ضاغوط. مندد. عبدالجنه . فرنجک . کرنجو. باروک . برک . نیدل . جثا. درفنجک . (ناظم الاطباء). برخفج . (یادداشت مؤلف ). سنگینی که در خواب بر کسی پیدا شود. |...
-
سکاچه
لغتنامه دهخدا
سکاچه . [ س ُ چ َ / چ ِ ] (ص ) سخن ناشنو. (برهان ). || ستیهنده و ستیزه کننده . (برهان ). ستیهنده . (جهانگیری ). || (اِ) کابوس و عبدالجنه و آن سنگینی است که در خواب بر مردم می افتد. (برهان ). شکلی مهیب که آدمی از آن در خواب می ترسد یا پندارد کسی گلویش...
-
درفنجک
لغتنامه دهخدا
درفنجک . [ دَ ف َ ج َ ] (اِ) کابوس بود که شب در خواب بر مردم نشیند. (لغت فرس اسدی ). گرانی که در خواب بر مردم افتد و آنرا به عربی کابوس خوانند. (برهان ) (آنندراج ). حکما گویند ماده ٔ سودائی است که در خواب بسبب آن ماده چنان نماید که شخصی مهیبی یا جانو...
-
فرنجک
لغتنامه دهخدا
فرنجک . [ ف َ رَ ج َ ] (اِ) کابوس و عبدالجنة را گویند و آن گرانی و سنگینیی باشد که در خواب بر مردم افتد و حکما گویند سبب آن ماده ٔ سوداوی است و در مؤید الفضلاء به این معنی با قاف نوشته شده است . (از برهان ). سکاچه . کابوس . بختک . ضاغوط. نیدلان . نی...
-
کابوس
لغتنامه دهخدا
کابوس . (اِ) مأخوذ از کلمه ٔ لاتینی انکبوس . استنبه . باروک . بخت . بختک . بَرخَفج . بَرخَفَج .بینی گلی . (فرهنگ نظام ). جاثوم . جثام . (منتهی الارب ). خانق . (بحر الجواهر). خرخجیون . خرنجک . خرونجک (شاید ووروجک که زنها به اطفال شیطان میگویند اصلش ا...