کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیایش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نیایش
/niyāyeš/
معنی
۱. دعا از روی تضرع و زاری.
۲. پرستش
۳. آفرین؛ ستایش: ◻︎ همه نیکوییها ز گیتی به توست / نیایش ز فرزند گیرم نخست (فردوسی: ۲/۲۱۰).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آفرین، پرستش، دعا، سبحه، طاعت، عبادت، عبودیت، مناجات، نماز، ورد
فعل
بن گذشته: نیایش کرد
بن حال: نیایش کن
دیکشنری
adoration, devotion, office, praise, prayer, service, worship
-
جستوجوی دقیق
-
نیایش
فرهنگ نامها
(تلفظ: niyāyeš) دعا همراه با تضرع و زاری به درگاه خداوند ؛ پرستش و احترام به کسی .
-
نیایش
لغتنامه دهخدا
نیایش . [ ی ِ ] (اِمص ) دعا. آفرین . (لغت فرس اسدی ) (غیاث اللغات ). دعای نیکو و آفرین . (صحاح الفرس ) (از اوبهی ). آفرین و تحسین . (برهان قاطع) (انجمن آرا). دعائی باشد که از روی تضرع و زاری کنند. (برهان قاطع). ستایش . تحسین . (غیاث اللغات ). آفرین و...
-
نیایش
واژگان مترادف و متضاد
آفرین، پرستش، دعا، سبحه، طاعت، عبادت، عبودیت، مناجات، نماز، ورد
-
نیایش
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ په . ] (اِمص .) دعا، ستایش .
-
نیایش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: niyāišn] niyāyeš ۱. دعا از روی تضرع و زاری.۲. پرستش۳. آفرین؛ ستایش: ◻︎ همه نیکوییها ز گیتی به توست / نیایش ز فرزند گیرم نخست (فردوسی: ۲/۲۱۰).
-
نیایش
دیکشنری فارسی به عربی
اعجاب , دعوة , مبارکة , مديح
-
واژههای مشابه
-
نیایش خانه
لغتنامه دهخدا
نیایش خانه . [ ی ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) عبادتگاه : به آب اندام را تأدیب کردندنیایش خانه را ترتیب کردند.نظامی .
-
نیایش کن
لغتنامه دهخدا
نیایش کن . [ ی ِ ک ُ ] (نف مرکب ) عابد. نیایشگر. عبادتگر. که دعا خواند و ستایش کند : ز پاکی ورا خانه ٔ خویش خواندنیایش کنان را بدان پیش خواند.فردوسی .
-
نیایش کنان
لغتنامه دهخدا
نیایش کنان . [ ی ِ ک ُ ] (ق مرکب ) در حال نیایش کردن . دعاکنان . در حال تقدیس و تعظیم و نماز بردن : نیایش کنان پیش پیل ژیان بباید شدن تنگ بسته میان . فردوسی .بیامد نیایش کنان پیش رای که تا هند باشد تو باشی به جای . فردوسی .نیایش کنان پیش آتش بگشت بنا...
-
نیایش کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مديح
-
جستوجو در متن
-
دعا
فرهنگ واژههای سره
نیایش
-
دعا می کنم
فرهنگ واژههای سره
نیایش می کنم
-
راز و نیاز
فرهنگ گنجواژه
نیایش.