کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نیام
/niyām/
معنی
۱. غلاف شمشیر و خنجر.
۲. (زیستشناسی) غلاف برگ یا گل.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پوشش، غلاف
دیکشنری
case, cot, husk, scabbard, shuck
-
جستوجوی دقیق
-
legume
نیام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] نوعی میوۀ خشک شکوفای یکبرچهای که در هنگام رسیدن با دو شکاف باز میشود
-
نیام
لغتنامه دهخدا
نیام . (اِ) غلاف شمشیر. (برهان قاطع). غلاف شمشیر و کارد و خنجر. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از رشیدی ) (از غیاث اللغات ). غلاف هرچیز. (از فرهنگ فارسی معین ) : برآورد شمشیر تیز از نیام بدو گفت کای بدگهر پور سام . فردوسی .فرستادش اسبی به زرین ستام یکی تیغ ...
-
نیام
لغتنامه دهخدا
نیام . (ع اِ) خواب . نوم .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (ص ، اِ)ج ِ نائم . رجوع به نائم شود. || (مص ) نوم . (منتهی الارب ) (متن اللغة). رجوع به نَوم شود.
-
نیام
لغتنامه دهخدا
نیام . [ ن ُی ْ یا ] (ع ص ، اِ) جمع نائم است . رجوع به نائم شود.
-
نیام
واژگان مترادف و متضاد
پوشش، غلاف
-
نیام
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) غلاف ، غلاف شمشیر و خنجر و غیره .
-
نیام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: niyām] niyām ۱. غلاف شمشیر و خنجر.۲. (زیستشناسی) غلاف برگ یا گل.
-
نیام
دیکشنری فارسی به عربی
سترة , مهبل
-
نیام
لهجه و گویش بختیاری
niâm نمىآیم.
-
نیام
واژهنامه آزاد
غلاف شمشیر
-
واژههای مشابه
-
mesosome
نیامتن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ساختار غشایی در برخی باکتریها که حاصل فرورفتگی غشای یاختهای است
-
mesosomal
نیامتنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] مربوط به نیامتن
-
anchor pocket, anchor recess
نیام لنگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] فرورفتگی در قسمت سینۀ کشتی برای اینکه لنگر بیشانه در آن جای گیرد و هیچ قسمتی از آن بهصورت زائده از بدنۀ کشتی بیرون نزند
-
آیینه نیام
لغتنامه دهخدا
آیینه نیام . [ ن َ ] (اِ مرکب ) آینه دان . قاب آینه .