کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیاز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نیاز
/niyāz/
معنی
۱. حاجت؛ میل و خواهش.
۲. [قدیمی] عشق و آرزو.
۳. (اسم) تحفه و هدیۀ درویشان.
۴. (اسم) نذری که برای گرفتن مراد و حاجت به کسی یا جایی بدهند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. احتیاج، اقتضا، تلنگ، تمنا، حاجت، دربایست، درخواست، ضرورت، لزوم، نذر، وسن
۲. نذری
۳. تحفه
۴. اظهارعشق ≠
۵. ناز
دیکشنری
call, demand, necessity, need, requirement, use, want
-
جستوجوی دقیق
-
نیاز
فرهنگ نامها
(تلفظ: niyāz) حالتی که در آن برای انجام دادن کاری یا برآوردن منظوری ، چیزی یا کسی مورد تقاضا ، مناسب یا سودمند است ، احتیاج ؛ ضروری ، لازم ؛ (در قدیم) اظهار محبت ، چنان که از سوی عاشق در مقابلِ ناز ؛ (در قدیم) (به مجاز) محبوب ، معشوق ؛ (در عرفان) اظه...
-
نیاز
لغتنامه دهخدا
نیاز. (اِ) حاجت . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (رشیدی ) (آنندراج ). احتیاج . (برهان قاطع). ارب . اربه . مأربه . وطر. (یادداشت مؤلف ) : اگرچه بمانند دیر ودرازبه دانا بودشان همیشه نیاز. بوشکور.ما را بدان لب تو نیاز است در جهان ...
-
نیاز
لغتنامه دهخدا
نیاز. (اِخ ) جمال الدین دهلوی متخلص به نیاز. او راست :سوختم از عشق و خواهد هجر دیگر سوختن همچو انگشت است در بختم مکرر سوختن .(از صبح گلشن ص 570).
-
نیاز
لغتنامه دهخدا
نیاز. (اِخ ) حسین طباطبائی (سید...) متخلص به نیاز از شاعران و نسخ نویسان قرن سیزدهم و از معاصران فتحعلی شاه قاجار و از احفاد میرشاه تقی جوشقانی است . او راست :صبا راکرده در زنجیر از آن رو حلقه ٔ مویت که دیگر سوی مشتاقان نیارد بوی گیسویت .و نیز:شانه ک...
-
نیاز
لغتنامه دهخدا
نیاز. (اِخ ) دهی است از دهستان به به جیک بخش سیه چشمه ٔ شهرستان ماکو. در 24هزارگزی شمال شرقی سیه چشمه و 6هزارگزی شمال راه محمدآقا، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع و دارای 178 تن سکنه است . آبش از چشمه ، محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت و گله داری و جاج...
-
نیاز
لغتنامه دهخدا
نیاز. (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش بندرشاه شهرستان گرگان . در 5 هزارگزی جنوب شرقی بندر شاه ، بر سر راه کردکوی به بندر شاه ، در دشت معتدل هوای مرطوبی واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از چاه و رودخانه ٔ قره سو، محصولش غلات و پنبه و صیفی دیمی و ل...
-
نیاز
لغتنامه دهخدا
نیاز. (اِخ ) دهی است از دهستان ییلاق بخش قروه ٔ شهرستان سنندج ، در 42هزارگزی شمال غربی قروه و3هزارگزی شمال علی آباد لوج و در دشت سردسیری واقع است و 395 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات و لبنیات ، شغل مردمش زراعت و گله داری و بافتن قالیچه و جاج...
-
نیاز
لغتنامه دهخدا
نیاز. (اِخ ) علی شیرازی (میرزا سید...) متخلص به نیاز از شاعران وخوشنویسان قرن سیزدهم است . شکسته نویس توانا و طبیب ماهری بود و به سال 1263 هَ . ق . درگذشت . او راست :آنکه بنواخت به تیری دل سرگردان راکاش بیرون نکشیدی ز دلم پیکان راغیرتم کشت به نزدیک ر...
-
نیاز
لغتنامه دهخدا
نیاز. (اِخ ) محمدرضا ذهبی شیرازی متخلص به نیاز از سخنوران قرن سیزدهم است . به سال 1224 یا 1234 هَ . ق . درگذشته . او راست :چون خضر رهی نیست در این بادیه بایدناچار به دنبال صدای جرس افتاد.(از ریحانة الادب ج 6 ص 274) (مجمع الفصحا ج 2 ص 500) (ریاض العار...
-
نیاز
واژگان مترادف و متضاد
۱. احتیاج، اقتضا، تلنگ، تمنا، حاجت، دربایست، درخواست، ضرورت، لزوم، نذر، وسن ۲. نذری ۳. تحفه ۴. اظهارعشق ≠ ۵. ناز
-
نیاز
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - حاجت ، احتیاج . 2 - نذری که برای گرفتن مراد و حاجت به کسی یا جایی بدهند.
-
نیاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [پهلوی: niyāz] niyāz ۱. حاجت؛ میل و خواهش.۲. [قدیمی] عشق و آرزو.۳. (اسم) تحفه و هدیۀ درویشان.۴. (اسم) نذری که برای گرفتن مراد و حاجت به کسی یا جایی بدهند.
-
نیاز
دیکشنری فارسی به عربی
حاجة , ضرورة , متطلب
-
نیاز
لهجه و گویش تهرانی
صدقه ، نذر .
-
نیاز
لهجه و گویش بختیاری
niâz تکه پارچه سبزرنگى که معمولاً از شال سیّدان گیرند و براى دفع چشمزخم به لباس کودک وصل کنند.