کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیا(نیاکان) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نیا(نیاکان)
دیکشنری فارسی به عربی
سلف
-
واژههای مشابه
-
پری نیا
لغتنامه دهخدا
پری نیا.[ پْری / پ ِ ] (فرانسوی ، اِ) پرنده ای از تیره ٔ گنجشکان دانتی رستر از خانواده ٔ لوسی نیده که در آسیای شرقی و گنگبار (بحرالجزائرهای ) این حدود منتشرند.
-
بیا / نیا
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bure/ nure طاری: bore/ mato طامه ای: bure / nayu طرقی: bore/ mayo کشه ای: bore/ nayo نطنزی: bure/ naye / nevu
-
هم نیا
واژهنامه آزاد
(اِ. مر.) [هم+ نیا] دارای جد مشترک.پسر عمو/دایی یا عمه/خاله.
-
دل نیا
واژهنامه آزاد
آگاه
-
یمینی نیا
واژهنامه آزاد
نسبت اجدادی است
-
جستوجو در متن
-
نیاکان
واژگان مترادف و متضاد
آباء، اجداد، اسلاف، پدران، نیا، نیاگان ≠ اخلاف
-
نیاسان
فرهنگ نامها
(تلفظ: niyāsān) (نیا + سان (پسوند شباهت)) ، شبیه به نیاکان ، مانند اجداد ، همانند نیاکان .
-
نانیا
واژهنامه آزاد
اسم دختر، از ترکیب "نا" به معنی نٓفٓس ، توان و طاقت و "نیا" مخفف واژه "نیاکان" به معنی اجداد نا+نیا= نٓفٓسِ نیاکان نام اصیل ایرانی که ریشه کُردی دارد.
-
descent 1
تبار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] پیوند و ارتباطی که فرد با نیا یا گروهی از نیاکان خود دارد
-
نیاکان
لغتنامه دهخدا
نیاکان . (اِ) ج ِ نیا. رجوع به نیا و نیاک شود : نیاکان بیدار شاهان ماستوده دل و نیکخواهان ما. فردوسی .نگه کن کنون تا نیاکان ماگزیده جهاندار و پاکان ما. فردوسی .نیاکانتان پهلوانان بدندز تخم بزرگان و شاهان بدند. فردوسی .که بدان حضرت و جدان و نیاکانش پی...
-
نیاوند
فرهنگ نامها
(تلفظ: niyāvand) (نیا + وند (پسوند نسبت)) ، منسوب به نیا ؛ (به مجاز) از نژاد نیاکان ، از نسل اجداد.
-
نانیا
واژهنامه آزاد
"نانیا" اسم دختر است. یک اسم ترکیبی متشکل از "نا" به معنی جان داشتن، طاقت و توان و نفس داشتن. بعنوان مثال وقتی کسی میگوید:از خستگی دیگر نا ندارم یعنی از خستگی دیگر جانی برایم نمانده، یا نا ندارم حرف بزنم یعنی نفس و جان و طاقت حرف زدن ندارم. به اضافه ...