کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نگین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نگین
/negin/
معنی
۱. آنچه بر روی انگشتری نصب کنند: ◻︎ نگین تویی و چو انگشتریست ملک جهان / بها و قیمت انگشتری بود ز نگین (امیرمعزی: ۵۵۷).
۲. [قدیمی] سنگ قیمتی و گوهر که بر روی چیزی نصب کنند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خاتم، مهر
۲. انگشتری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نگین
فرهنگ نامها
(تلفظ: negin) سنگ یا فلزی زینتی و معمولاً قیمتی که بر روی انگشتر ، گوشواره ، گردنبند و جز آنها کار میگذارند ؛ (در قدیم) سنگ قیمتی که معمولاً برای تزئین بر روی چیزی کار میگذاشتهاند ؛ (در قدیم) (به مجاز) انگشتر نگیندار پادشاهان و فرمانروایان که به...
-
نگین
لغتنامه دهخدا
نگین . [ ن ِ ] (اِ) گوهر و سنگ قیمتی که به روی انگشتری نصب کنند. (ناظم الاطباء). فص ّ. نگینه . (یادداشت مؤلف ). فیروزه و لعل و یاقوت و الماس یا دیگر سنگهای قیمتی که در نگین دان حلقه ٔ انگشتری کار بگذارند : نگین بدخشی بر انگشتری ز کمتر به کمتر خرد مش...
-
نگین
واژگان مترادف و متضاد
۱. خاتم، مهر ۲. انگشتری
-
نگین
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِ.) 1 - سنگ قیمتی که روی انگشتر نصب کنند. 2 - مُهر پادشاهان .
-
نگین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نگینه› negin ۱. آنچه بر روی انگشتری نصب کنند: ◻︎ نگین تویی و چو انگشتریست ملک جهان / بها و قیمت انگشتری بود ز نگین (امیرمعزی: ۵۵۷).۲. [قدیمی] سنگ قیمتی و گوهر که بر روی چیزی نصب کنند.
-
نگین
واژهنامه آزاد
گوهر قیمتی.
-
واژههای مشابه
-
نگین نگین
لغتنامه دهخدا
نگین نگین . [ ن ِ ن ِ ] (ق مرکب ) قطعه قطعه . (آنندراج ). لخته لخته . قطره قطره چون قطعات کوچک لعل که بر انگشتری نصب کنند. (یادداشت مؤلف ). || کنایه از قطرات اشک خونین : زآن خاتم سهیل نشان بین که بر زمین چشمم نگین نگین چو ثریا برافکند. خاقانی .ز خاک...
-
نگینچهره
فرهنگ نامها
(تلفظ: negin čehre) (به مجاز) ویژگی آن که چهره اش چون نگین ، زیبا و قشنگ است ؛ (به مجاز) زیبا روی و ارزشمند .
-
نگیندخت
فرهنگ نامها
(تلفظ: negin doxt) (نگین + دخت = دختر ) ، دختری که چون نگین است ؛ (به مجاز) زیبا روی و ارزشمند .
-
نگینرخ
فرهنگ نامها
(تلفظ: negin rox) (= نگین چهره) ، ← نگین چهره .
-
نگین بیگ
لغتنامه دهخدا
نگین بیگ . [ ن ِ گیم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کنارک شهرستان چاه بهار، در 40هزارگزی شمال غربی چاه بهار،در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چاه ، محصولش غلات و خرما و لبنیات ، شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیا...
-
نگین خامه
لغتنامه دهخدا
نگین خامه . [ ن ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) خامه ٔ فولادی که بدان نگین کنده کنند و خامه ٔ حکاک نیز گویند. (از آنندراج ). قلمی که بدان مهر می کنند و حکاکی می نمایند. (ناظم الاطباء).
-
نگین خانه
لغتنامه دهخدا
نگین خانه . [ن ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نگین دان . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). آن جزء انگشتری که در روی آن نگین و سنگهای قیمتی را نصب میکنند. (ناظم الاطباء) : حسن در خانه ٔ زین جلوه ٔ دیگر دارددر نگین خانه نگین جلوه ٔ دیگر دارد.صائب (از آنندراج ).
-
نگین دان
لغتنامه دهخدا
نگین دان . [ ن ِ ] (اِ مرکب ) نگین خانه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جای نصب کردن نگین در انگشتری . آن جای از انگشتری که نگین در آن نشانند : زمرد و گیه سبز هر دو یک رنگندولیک از آن به نگین دان برند و زین به جوال . ازرقی .نگین دان او را چه زود وچه دیر...