کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نگون شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نگون شدن
لغتنامه دهخدا
نگون شدن . [ ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نگون گشتن . نگون گردیدن . به خاک افتادن . با سر به زمین آمدن .از پای درآمدن . تباه شدن . سرنگون گشتن : نگون بخت شد همچو بختش نگون ابا سیب رنگین به آب اندرون . بوشکور.زپای اندرآمد نگون گشت طوس تو گفتی ز پیل ژیان یا...
-
واژههای مشابه
-
نگون آوردن
لغتنامه دهخدا
نگون آوردن . [ ن ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) نگونسار کردن . نگون کردن . رجوع به نگون کردن شود : همی راند او را به کوه اندرون همی خواست کآرد سرش را نگون . فردوسی .ببینیم تا جنگ چون آوردچه سازد که دشمن نگون آورد.فردوسی .
-
نگون افتادن
لغتنامه دهخدا
نگون افتادن . [ ن ِاُ دَ ] (مص مرکب ) نگون فتادن . به خاک افتادن . به سر به زمین آمدن . به روی بر زمین افتادن : ز بور اندرافتاد خسرو نگون تن پاکش آلوده شد پر ز خون . دقیقی .می فتند از پَرّ تیرت بر زمین شیران نگون می پرند از فَرّ عدلت بر هوا مرغان ستا...
-
نگون افکندن
لغتنامه دهخدا
نگون افکندن . [ ن ِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگون فکندن . به خاک افکندن . فرودافکندن . بر زمین انداختن : به یک زخم ده سر فکندی نگون زمین کرده از تیغ دریای خون . فردوسی .به هر حمله خیلی فکندی نگون به هر زخم جوئی براندی ز خون . اسدی .به ده سالگی شد ز مرد...
-
نگون انداختن
لغتنامه دهخدا
نگون انداختن . [ ن ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) نگون افکندن . رجوع به نگون و نگون افکندن شود : چو پاسخ چنین گفت آن رهنمون بزد تیغو انداختش سر نگون .فردوسی .
-
نگون تشت
لغتنامه دهخدا
نگون تشت . [ ن ِ ت َ ] (اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (از رشیدی ). رجوع به نگون طشت شود.
-
نگون طشت
لغتنامه دهخدا
نگون طشت . [ ن ِ طَ ] (اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان قاطع) (آنندراج ). نگون تشت .
-
نگون کردن
لغتنامه دهخدا
نگون کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) وارونه کردن . معکوس کردن . زیر و رو کردن : دریده درفش و نگون کرده کوس رخ نامداران شده آبنوس . فردوسی .گسسته لگام و نگون کرده زین بیامد بر پهلوان زمین . فردوسی . || به خاک افکندن . از پای درافکندن . تباه کردن . سر...
-
نگون گرداندن
لغتنامه دهخدا
نگون گرداندن . [ ن ِ گ َ دَ] (مص مرکب ) سرنگون کردن و فروانداختن : قوم فرعون همه رادر بن دریا راندوآنگهی غرق کندشان و نگون گرداند.منوچهری .
-
نگون اختر
لغتنامه دهخدا
نگون اختر. [ ن ِ اَ ت َ ] (ص مرکب ) نگون طالع. نگون بخت . بدبخت : انگشتری جم برسیده ست به جم بازوز دیو نگون اختر برده شده آواز.منوچهری .
-
نگون اختری
لغتنامه دهخدا
نگون اختری . [ ن ِ اَ ت َ ] (حامص مرکب ) نگون بختی . نگون اختر بودن . رجوع به نگون اختر شود.
-
نگون باره
لغتنامه دهخدا
نگون باره . [ ن ِ گوم ْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) ترمپت . (یادداشت مؤلف ). || در شعر ذیل از اسدی ظاهراً معنی طاق و دیوار خمیده دارد : بن باره سرتاسر آهون زدندنگون باره بر روی هامون زدند.اسدی .
-
نگون طالع
لغتنامه دهخدا
نگون طالع. [ ن ِ ل ِ ] (ص مرکب ) بی طالع. بی نصیب . بدبخت . (ناظم الاطباء). نگون اختر. نگون بخت . وارون بخت : گِل آلوده ای راه مسجد گرفت ز بخت نگون طالع اندر شگفت . سعدی .ندیدم زغماز سرگشته ترنگون طالع و بخت برگشته تر.سعدی .
-
نگون همت
لغتنامه دهخدا
نگون همت . [ ن ِ هَِ م ْ م َ ] (ص مرکب ) کنایه از دون همت . (آنندراج ) : نگون همتان را ز تو نور نیست .امیرخسرو (از آنندراج ).